هفت پسر + دختر
هفت پسر + دختر
پارت ۲۲
=بهش توضیح میدم
ته نگاهی به جیمین کرد
☆ چیو توضیح بدی اینکه دشمنای باباشیم و کشتیمش و ادمای بدی هستیم
جیمین با جدیت به ته نگا کرد
= نخیر فقط بهش میگم یه باند مافیاییم
نامجون نگاهی به جیمین کرد
× ببخشید اون موقع سکته نمیکنه ؟
= نه اون دختر با درکیه من میشناسمش تازم با یه دیوانه زندگی میکرده
-تو این یه هفته شناختیش؟
= اره شناختمش
جین کنار جیمین نشست
÷ اون حرفت رو باور میکنه جیمین شنیدم بهت گفت پاپا
جیمین لبخندی زد و به یونا نگا کرد
= اره دیشبم با همین اسم صدام کرد
٪ واااو
جیهوپ از اتاق بیرون اومد
٪میگم حالا که این اتفاق افتاد یعنی خواهرش رو هم خودش کشته ؟ شاید فقط یه نفر نیست یه گروه باشن بهتره از اینجا بریم
نامجون به فکر فرو رفت
× امکان داره باید یه سر به اون خونه بزنیم و خب اره فک کنم بهتره بریم
جیمین اهی کشید
= با این وضعیتی که یونا داره فک نکنم بتونیم جایی برم
نامجون خنده ای کرد
٪به چی میخندی ؟
× خب یادم رفت یونام هست
☆ حق داری منم هنوز به حظورش عادت نکردم یه ذره غیر عادیه
همه خنده ای کردن اما با صدایی که از بیرون اومد خنده همه از بین رفت صدای کلی ماشین بود بعد چند دقیقه کل خونه تیر بارون شد
× بخوابید زمیییییین
هرکی از یه سمت پخش زمین شد جیمین سفت یونا رو چسبید
= چیشدههه
× نمیدونم ولی باید بریم سمت پارکینگ
٪چطوری ؟
×اه نمیدونممممم
تیر ها به همه جا میخوردن اونجا امن نبود
× باید بریم سمت ماشین تا خارج شیم
÷خطر داره
× تنها شانسمونه .......
پارت ۲۲
=بهش توضیح میدم
ته نگاهی به جیمین کرد
☆ چیو توضیح بدی اینکه دشمنای باباشیم و کشتیمش و ادمای بدی هستیم
جیمین با جدیت به ته نگا کرد
= نخیر فقط بهش میگم یه باند مافیاییم
نامجون نگاهی به جیمین کرد
× ببخشید اون موقع سکته نمیکنه ؟
= نه اون دختر با درکیه من میشناسمش تازم با یه دیوانه زندگی میکرده
-تو این یه هفته شناختیش؟
= اره شناختمش
جین کنار جیمین نشست
÷ اون حرفت رو باور میکنه جیمین شنیدم بهت گفت پاپا
جیمین لبخندی زد و به یونا نگا کرد
= اره دیشبم با همین اسم صدام کرد
٪ واااو
جیهوپ از اتاق بیرون اومد
٪میگم حالا که این اتفاق افتاد یعنی خواهرش رو هم خودش کشته ؟ شاید فقط یه نفر نیست یه گروه باشن بهتره از اینجا بریم
نامجون به فکر فرو رفت
× امکان داره باید یه سر به اون خونه بزنیم و خب اره فک کنم بهتره بریم
جیمین اهی کشید
= با این وضعیتی که یونا داره فک نکنم بتونیم جایی برم
نامجون خنده ای کرد
٪به چی میخندی ؟
× خب یادم رفت یونام هست
☆ حق داری منم هنوز به حظورش عادت نکردم یه ذره غیر عادیه
همه خنده ای کردن اما با صدایی که از بیرون اومد خنده همه از بین رفت صدای کلی ماشین بود بعد چند دقیقه کل خونه تیر بارون شد
× بخوابید زمیییییین
هرکی از یه سمت پخش زمین شد جیمین سفت یونا رو چسبید
= چیشدههه
× نمیدونم ولی باید بریم سمت پارکینگ
٪چطوری ؟
×اه نمیدونممممم
تیر ها به همه جا میخوردن اونجا امن نبود
× باید بریم سمت ماشین تا خارج شیم
÷خطر داره
× تنها شانسمونه .......
۱۷.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.