𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁴⁵
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙 ⁴⁵
کار های تشتیج جنازه اش رو انجام دادیم و تموم شد من دیگه میخواستم روستا رو ترک کنم + زن عمو من تصمیمم رو گرفتم سرپرستی تینا رو قبول میکنم ٪ هر طور خودت میدونی . + تینا خاله بیا بریم . وسایل تینا رو برداشتم با زن عمو و عمو خداحافظی کردم . تینا : خاله کجا میریم + میریم یه هتل بگیریم بعد خونه من . هتل گرفتیم و وسایل ها رو چیدم تاکسی آماده بود لباس های تینا رو درست کردم و رفتم سمت عمارت . تینا : وایی خاله اینحا چلقد بزرته . به طرز حرف زدناش میخندیدم + ارع خیلی بزرته . رفتیم تو ¥ عع اومدی + سلام £ این دختر کوچولو کیه + بعدا میگم سلام پسرا ÷×& سلام . تینا : تلام. ¥ سلام کوچولو . & چه کیوته . + تهیونگ کجاس ÷ اتاقش معلوم نیست چشه _ شی آه مگه نگفتم به مامان نگو..... ¥ تقصیر خودته + سلام . اهمیت نداد _ چرا اینجایی + اومدم دیدن دوستام مشکلیه . تینا: شما تی هستین + خب این خاله شی آه این خاله لیتا این عمو جیمین این عمو یونگی این عمو کوک این هم....عمو تهیونگ ÷ فسقلی بیا اینجا ببینم . تینا رفت سمت کوک . تهیونگ رفت بالا همراهش رفتم + یه لحظه وایسا . وایسید رفتم جلوش + تهیونگ میشه راستشو بگی تو واقعا با سانا هستی _ به تو ربطی نداره + میگم وایسا چرا چرا داری دوری میکنی ازم من اشتباهی کردم _ بس کن دیگه ( با داد ) . قطره اشکی از گونه هام ریخت + تو دروغ میگی چرا راستشو نمیگی همینطور اومد سمتم و من رفتم عقب خوردم به دیوار دستشو مشت کرد گرفت سمت من چشم هامو بستم....نفس های تهیونگ های تهیونگ تند بود چشم هامو باز کردم دیوار خونی بود دست تهیونگ هم خونی + دستت _ مهم نیست . سرش پایین بود یه قطر اشک ریخت رو زمین _ چرا بعد کاری که کردم باهات هنوز آرومی ( با داد ) . چهار زانو نشست رو زمین منم نشستم موهاشو زدم کنار + چون میدونستم اشتباهی هست تو چرا زود راستشو نگفتیییی _ چون دوست نداشتم گریه ات ببینم بعد تازه فهمیدم چه حالت بدتر شده. بغلش کردم اشک ریختم _ ببخشید همش زیر سر منه . از تو بغلش اومدم بیرون اشک هامو پاککرد . تینا : عمو چلا مامان منو بگل کردی + چی مامان....شی آه ( با داد ) ¥ من که کاری نکردم. تینا: عمو بگل مامان مال منه . همه تو شک بودیم + خب قضیه از این قراره. گل قضیه رو بهشون گفتم تینا: مامان خاله شی آه بهم نگفت که بهت بلگم مامان خودم گفتم اون فقط گفت مال عمو تهیونگی + شی آه شی آه از دست تو . تینا : میشه مال عمو تهیونگ نباشی مال خودم باشی . همه خندیدیم به حرفش + تینا خاله نه مامان نه خاله وایی گاد هنوز از کارت تعجب میکنم یعنی واقعا من رو به عنوان مامانت میدونی . تینا : آله اون مامان یکی اومد خوابم گفت بهت بگم مامان + واقعا ¥ قضیه پیچیدس _ خب تینا کوچولو دوست داری بیای اینجا زندگی کنی + ها . تینا : اگر مامانی موند منم میمونم + آه خب باشه تینا : مامان میتونم به عمو تهیونگ بگم بابا & زوج دست نیافتنی _ آره میتونی بگی + وات ودف گاد من یه ذره تو تعجبم واقعا نمیدونم _ وسایل هات رو میگم بیارن + باشه. تینا: مامان بابایی چیکارس + بابایی یه مافیاس . تینا: از اون مافیا های تو تریالا + اممم نمیدونم ججوری بگم تینا: مامانی میدونی ولی بابای من از مافیا توی تلبزیون خوشلیب تره + کیوتتت _ میخوای تینا پیش خودت باشه + ارع پس بیا بریم خرید کنیم براش . تینا : هولااااا . لباس تینا رو عوض کردم . رسیدیم مجتمع _ خب اول یه سرویس خواب میگیریم براش + جا میشه _ اتاق به اندازه کافی بزرگ هست.......
جوننننن اشک شوق عرررر عکس تیما رو میزارم پارت بعدی پست بعدی
کار های تشتیج جنازه اش رو انجام دادیم و تموم شد من دیگه میخواستم روستا رو ترک کنم + زن عمو من تصمیمم رو گرفتم سرپرستی تینا رو قبول میکنم ٪ هر طور خودت میدونی . + تینا خاله بیا بریم . وسایل تینا رو برداشتم با زن عمو و عمو خداحافظی کردم . تینا : خاله کجا میریم + میریم یه هتل بگیریم بعد خونه من . هتل گرفتیم و وسایل ها رو چیدم تاکسی آماده بود لباس های تینا رو درست کردم و رفتم سمت عمارت . تینا : وایی خاله اینحا چلقد بزرته . به طرز حرف زدناش میخندیدم + ارع خیلی بزرته . رفتیم تو ¥ عع اومدی + سلام £ این دختر کوچولو کیه + بعدا میگم سلام پسرا ÷×& سلام . تینا : تلام. ¥ سلام کوچولو . & چه کیوته . + تهیونگ کجاس ÷ اتاقش معلوم نیست چشه _ شی آه مگه نگفتم به مامان نگو..... ¥ تقصیر خودته + سلام . اهمیت نداد _ چرا اینجایی + اومدم دیدن دوستام مشکلیه . تینا: شما تی هستین + خب این خاله شی آه این خاله لیتا این عمو جیمین این عمو یونگی این عمو کوک این هم....عمو تهیونگ ÷ فسقلی بیا اینجا ببینم . تینا رفت سمت کوک . تهیونگ رفت بالا همراهش رفتم + یه لحظه وایسا . وایسید رفتم جلوش + تهیونگ میشه راستشو بگی تو واقعا با سانا هستی _ به تو ربطی نداره + میگم وایسا چرا چرا داری دوری میکنی ازم من اشتباهی کردم _ بس کن دیگه ( با داد ) . قطره اشکی از گونه هام ریخت + تو دروغ میگی چرا راستشو نمیگی همینطور اومد سمتم و من رفتم عقب خوردم به دیوار دستشو مشت کرد گرفت سمت من چشم هامو بستم....نفس های تهیونگ های تهیونگ تند بود چشم هامو باز کردم دیوار خونی بود دست تهیونگ هم خونی + دستت _ مهم نیست . سرش پایین بود یه قطر اشک ریخت رو زمین _ چرا بعد کاری که کردم باهات هنوز آرومی ( با داد ) . چهار زانو نشست رو زمین منم نشستم موهاشو زدم کنار + چون میدونستم اشتباهی هست تو چرا زود راستشو نگفتیییی _ چون دوست نداشتم گریه ات ببینم بعد تازه فهمیدم چه حالت بدتر شده. بغلش کردم اشک ریختم _ ببخشید همش زیر سر منه . از تو بغلش اومدم بیرون اشک هامو پاککرد . تینا : عمو چلا مامان منو بگل کردی + چی مامان....شی آه ( با داد ) ¥ من که کاری نکردم. تینا: عمو بگل مامان مال منه . همه تو شک بودیم + خب قضیه از این قراره. گل قضیه رو بهشون گفتم تینا: مامان خاله شی آه بهم نگفت که بهت بلگم مامان خودم گفتم اون فقط گفت مال عمو تهیونگی + شی آه شی آه از دست تو . تینا : میشه مال عمو تهیونگ نباشی مال خودم باشی . همه خندیدیم به حرفش + تینا خاله نه مامان نه خاله وایی گاد هنوز از کارت تعجب میکنم یعنی واقعا من رو به عنوان مامانت میدونی . تینا : آله اون مامان یکی اومد خوابم گفت بهت بگم مامان + واقعا ¥ قضیه پیچیدس _ خب تینا کوچولو دوست داری بیای اینجا زندگی کنی + ها . تینا : اگر مامانی موند منم میمونم + آه خب باشه تینا : مامان میتونم به عمو تهیونگ بگم بابا & زوج دست نیافتنی _ آره میتونی بگی + وات ودف گاد من یه ذره تو تعجبم واقعا نمیدونم _ وسایل هات رو میگم بیارن + باشه. تینا: مامان بابایی چیکارس + بابایی یه مافیاس . تینا: از اون مافیا های تو تریالا + اممم نمیدونم ججوری بگم تینا: مامانی میدونی ولی بابای من از مافیا توی تلبزیون خوشلیب تره + کیوتتت _ میخوای تینا پیش خودت باشه + ارع پس بیا بریم خرید کنیم براش . تینا : هولااااا . لباس تینا رو عوض کردم . رسیدیم مجتمع _ خب اول یه سرویس خواب میگیریم براش + جا میشه _ اتاق به اندازه کافی بزرگ هست.......
جوننننن اشک شوق عرررر عکس تیما رو میزارم پارت بعدی پست بعدی
۱۰۰.۲k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.