White Rose 🤍 ²¹
(یک ساعت بعد)
رو به روی شرکت پلین وایسادم و برای داهیون که اون طرف ماشینشو پارک کرده بود دست تکون دادم. گوشیمو از جیبم درآوردم و به پیامی که جونگکوک بهم داده بود نگاه کردم ... خودش بود، شرکت کیم سون هو اینطوری که جونگکوک نوشته بود پلین طبقهی دوم اینجا مدیرعامل بود
نفس عمیقی کشیدم و وارد شرکت شدم و با آسانسور رفتم طبقهی دوم، از آسانسور بیرون رفتم و خیلی جدی رفتم سمت منشی
ات: سلام من میخوام خانوم پلین رو ببینم
منشی: وقت قبلی داشتین؟
ات: نه ولی لطفا بهش بگین ات اومده
منشی سرشو تکون داد: پس همینجا منتظر باشید
پاشد رفت تو اتاقی که فکر کنم دفتر پلین بود و بعد از چند ثانیه اومد بیرون و به طرف در اشاره کرد
منشی: لطفا بفرمایید تو
پوزخندی زدم و گوشیمو از جیبم در آوردم و دکمهی ضبط صدا رو زدم و گوشیمو برگردوندم تو کیفم
میخواستم از در اتاق پلین برم تو که منشی جلومو گرفت
منشی: لطفا کیفتون رو بدید به من
ات: واسه چی باید اینکارو بکنم؟
منشی: خانوم پلین گفتن که فقط در صورتی شما رو میبینن که همهی وسایلتون رو بیرون جا بزارید
با حرص سرمو تکون دادم و کیفمو محکم گذاشتم تو بغل منشی
ات: (زیرلب) داهیون گفت زرنگ تر از این حرفاس
نفسمو فوت کردم بیرون و وارد دفتر پلین شدم
پلین پشت میزش نشسته بود و با لبخند مضحکی منو نگاه میکرد
پلین: میدونستم سر و کلهت بالاخره پیدا میشه... اومدی مچ منو بگیری ؟ (مرموزانه خندید) تو خواب ببینی (به مبلای توی دفترش اشاره کرد) بشین که میخوام باهات حرف بزنم
بدون اینکه چیزی بگم رو یه مبل نشستم، پلین از پشت میزش بلند شد و اومد رو مبل جلوم نشست و پاشو انداخت روی پاش ...
رو به روی شرکت پلین وایسادم و برای داهیون که اون طرف ماشینشو پارک کرده بود دست تکون دادم. گوشیمو از جیبم درآوردم و به پیامی که جونگکوک بهم داده بود نگاه کردم ... خودش بود، شرکت کیم سون هو اینطوری که جونگکوک نوشته بود پلین طبقهی دوم اینجا مدیرعامل بود
نفس عمیقی کشیدم و وارد شرکت شدم و با آسانسور رفتم طبقهی دوم، از آسانسور بیرون رفتم و خیلی جدی رفتم سمت منشی
ات: سلام من میخوام خانوم پلین رو ببینم
منشی: وقت قبلی داشتین؟
ات: نه ولی لطفا بهش بگین ات اومده
منشی سرشو تکون داد: پس همینجا منتظر باشید
پاشد رفت تو اتاقی که فکر کنم دفتر پلین بود و بعد از چند ثانیه اومد بیرون و به طرف در اشاره کرد
منشی: لطفا بفرمایید تو
پوزخندی زدم و گوشیمو از جیبم در آوردم و دکمهی ضبط صدا رو زدم و گوشیمو برگردوندم تو کیفم
میخواستم از در اتاق پلین برم تو که منشی جلومو گرفت
منشی: لطفا کیفتون رو بدید به من
ات: واسه چی باید اینکارو بکنم؟
منشی: خانوم پلین گفتن که فقط در صورتی شما رو میبینن که همهی وسایلتون رو بیرون جا بزارید
با حرص سرمو تکون دادم و کیفمو محکم گذاشتم تو بغل منشی
ات: (زیرلب) داهیون گفت زرنگ تر از این حرفاس
نفسمو فوت کردم بیرون و وارد دفتر پلین شدم
پلین پشت میزش نشسته بود و با لبخند مضحکی منو نگاه میکرد
پلین: میدونستم سر و کلهت بالاخره پیدا میشه... اومدی مچ منو بگیری ؟ (مرموزانه خندید) تو خواب ببینی (به مبلای توی دفترش اشاره کرد) بشین که میخوام باهات حرف بزنم
بدون اینکه چیزی بگم رو یه مبل نشستم، پلین از پشت میزش بلند شد و اومد رو مبل جلوم نشست و پاشو انداخت روی پاش ...
۲۳.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.