عشق ابدی P.t 3
ا/ت ویو
باسرعت به سمت عمارت خودم رفتم
نگهبانا در رو برام باز کردن
(بگم یکی از ماشینش تو کمپانی بود و با اون برگشت)
ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم
رفتم خونه...(علامت آجوما∆ و اینکه ا/ت و آجوما بهم دیگه نزدیک تر هستن مثل مامان بزرگ و دختر)
∆سلام دخترم...
-سلام آجوما خستم من میرم اتاقم بخوابم
∆باشه دختر چیزی نمیخوری؟
-نه ممنون...و رفتم تو اتاقم
رو تخت دراز کشیدم و فقط گریه میکردم
-چ.چطور .ت.تونست به.بهم خیانت کنه هققققققق
جونگ کوک ویو
دیدم ا/ت با ماشینش رفت میدونستم خونه ی خودش میره و منم دنبالش راه افتادم
وقتی رسیدم چون نگهبانا منو میشناختن در رو برام باز کردن
تو راه هی به خودم لعنت میفرسادم آخه ا/ بیماری قلبی داشت(یعنی اینکه نباید خیلی ناراحت میشد وگرنه بیهوش میشد و باید عمل پیوند قلب میکرد)
رفتم تو خونه
∆سلام پسرم
+سلام آجوما ا/ت کجاست؟
∆رفت تو اتاقش معلوم بود ناراحته
میدونستم اگه میفهمید منم نمیومد پایین پس گفتم
+آجوما میشه بگید ا/ت بیاد پایین فقط نفهمه منم
∆چشم پسرم
+ممنون
راوی:
آجوما رفت به ا/ت گفت بیاد پایین و یکی کارش داره
ا/ت هم با چشمای اشکی از پله ها اومد پایین
و جونگ کوک رو دید
-تو اینجا چیکار میکنیییی(داد و گریه)
+ا/ت لطفا به حرفم گوش کن(کمی بلند)
-به چییییی به اینکه از من خسته شدیییییی(داد و گریه)
+خفه شووو(داد)
-چیهههه برو با همون منشیه کثافتت خوش بگذرووون(داد و گریه)
+گفتم خفه شوووو(داد نه عربده)
-حالا میدونم چرا باهام سرد بودیییی تو عاشق اونی نه من کثافت خیانتکااار(داد و گریه)
+میگم خفه شووووو(عربده بسیار بلند)
و یه سیلی محکم زد به ا/ت و ا/ت پرت شد و سرش خورد به اوپن و از سرش خون اومد
جونگ کوک یه سیلی دیگه به ا/ت زد و همون موقع بادیگاردا جلوشو گرفتن و کل خدمتکار ها و آجوما دور ا/ت جمع شدن
+کاش همون موقع که بیماری قلبیت اوج گرفته بود میمردییی(عررربدهههه)
ا/ت با این حرف شکه شد
جونگ کوک تازه فهمیده بود که چه دست گلی به آب داده
تازه به خودش اومده بود و سر خونی فرشتشو دید
+ا.ا/تِ م.من ببخشی..
-خفه شو آشغال(داد و گریه)
همین جوری از سر ا/ت خون میومد
جونگ کوک خواست ا/ت رو بغل کنه ا/ت ازش ترسید و گفت
-برووو نزدیکم نشوووو تو به من آسیب میزنیییی(داد و گریه)
+ا/ت لطفا
-گفتم گمشوووووو
∆(رو به جونگ کوک و همونطور که سر ا/ت رو گرفته)از سرش داره خون زیادی میاد زود زنگ بزن به دکترش... زود باش(کمی بلند)
......
خلاصه دکتر اومد و زخمو بخیه زد(ا/ت تو اتاق بود و بیهوش شده بود جونگ کوک هم دست ا/ت رو گرفته بود و گریه میکرد)
(علامت دکتر:£)
£ زخمش عمیقه ولی خوب میشه
+ممنون
£ نیم ساعت دیگه بهوش میاد اگه دوباره بیهوش شد بهم زنگ بزنین اونموقع وضعیت جدی میشه
+خیلی ممنون
£خیلی باید مواضبشون باشید خدارو شکر کنید که اتفاقی برای قلبش نیوفتاده
+چشم خداحافظ
£خدانگهدار
اینم پارت۳
خوشتون میاد؟تو کامنتا بگید
هیچکی چیزی تو کامنتا نمیگه
باسرعت به سمت عمارت خودم رفتم
نگهبانا در رو برام باز کردن
(بگم یکی از ماشینش تو کمپانی بود و با اون برگشت)
ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم
رفتم خونه...(علامت آجوما∆ و اینکه ا/ت و آجوما بهم دیگه نزدیک تر هستن مثل مامان بزرگ و دختر)
∆سلام دخترم...
-سلام آجوما خستم من میرم اتاقم بخوابم
∆باشه دختر چیزی نمیخوری؟
-نه ممنون...و رفتم تو اتاقم
رو تخت دراز کشیدم و فقط گریه میکردم
-چ.چطور .ت.تونست به.بهم خیانت کنه هققققققق
جونگ کوک ویو
دیدم ا/ت با ماشینش رفت میدونستم خونه ی خودش میره و منم دنبالش راه افتادم
وقتی رسیدم چون نگهبانا منو میشناختن در رو برام باز کردن
تو راه هی به خودم لعنت میفرسادم آخه ا/ بیماری قلبی داشت(یعنی اینکه نباید خیلی ناراحت میشد وگرنه بیهوش میشد و باید عمل پیوند قلب میکرد)
رفتم تو خونه
∆سلام پسرم
+سلام آجوما ا/ت کجاست؟
∆رفت تو اتاقش معلوم بود ناراحته
میدونستم اگه میفهمید منم نمیومد پایین پس گفتم
+آجوما میشه بگید ا/ت بیاد پایین فقط نفهمه منم
∆چشم پسرم
+ممنون
راوی:
آجوما رفت به ا/ت گفت بیاد پایین و یکی کارش داره
ا/ت هم با چشمای اشکی از پله ها اومد پایین
و جونگ کوک رو دید
-تو اینجا چیکار میکنیییی(داد و گریه)
+ا/ت لطفا به حرفم گوش کن(کمی بلند)
-به چییییی به اینکه از من خسته شدیییییی(داد و گریه)
+خفه شووو(داد)
-چیهههه برو با همون منشیه کثافتت خوش بگذرووون(داد و گریه)
+گفتم خفه شوووو(داد نه عربده)
-حالا میدونم چرا باهام سرد بودیییی تو عاشق اونی نه من کثافت خیانتکااار(داد و گریه)
+میگم خفه شووووو(عربده بسیار بلند)
و یه سیلی محکم زد به ا/ت و ا/ت پرت شد و سرش خورد به اوپن و از سرش خون اومد
جونگ کوک یه سیلی دیگه به ا/ت زد و همون موقع بادیگاردا جلوشو گرفتن و کل خدمتکار ها و آجوما دور ا/ت جمع شدن
+کاش همون موقع که بیماری قلبیت اوج گرفته بود میمردییی(عررربدهههه)
ا/ت با این حرف شکه شد
جونگ کوک تازه فهمیده بود که چه دست گلی به آب داده
تازه به خودش اومده بود و سر خونی فرشتشو دید
+ا.ا/تِ م.من ببخشی..
-خفه شو آشغال(داد و گریه)
همین جوری از سر ا/ت خون میومد
جونگ کوک خواست ا/ت رو بغل کنه ا/ت ازش ترسید و گفت
-برووو نزدیکم نشوووو تو به من آسیب میزنیییی(داد و گریه)
+ا/ت لطفا
-گفتم گمشوووووو
∆(رو به جونگ کوک و همونطور که سر ا/ت رو گرفته)از سرش داره خون زیادی میاد زود زنگ بزن به دکترش... زود باش(کمی بلند)
......
خلاصه دکتر اومد و زخمو بخیه زد(ا/ت تو اتاق بود و بیهوش شده بود جونگ کوک هم دست ا/ت رو گرفته بود و گریه میکرد)
(علامت دکتر:£)
£ زخمش عمیقه ولی خوب میشه
+ممنون
£ نیم ساعت دیگه بهوش میاد اگه دوباره بیهوش شد بهم زنگ بزنین اونموقع وضعیت جدی میشه
+خیلی ممنون
£خیلی باید مواضبشون باشید خدارو شکر کنید که اتفاقی برای قلبش نیوفتاده
+چشم خداحافظ
£خدانگهدار
اینم پارت۳
خوشتون میاد؟تو کامنتا بگید
هیچکی چیزی تو کامنتا نمیگه
۲۹.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.