تکپارتی کوک (بخش اول)
_خانوم کیم!... 3 دیقه و 45 ثانیه تأخیر داشتین! بخاطر بی نظمیتون باهاتون برخورد میشه.
+عاااه ببخشید آقای جئون... ترافیک وحشتناکی بود*نفس نفس*ماشینو یه جا پارک کردم و بقیه راهو دویدم... ولی... بازم دیر رسیدم... ببخشید.
_خوبه... یه لحظه رفتم تو فکر خیانت... حالا هم لباستو درست کن باید بریم سر جلسه.
+باشه بابا توام. عَه... بقیه شوهر دارن منم شوهر دارم... نچ نچ نچ... نیگاش کن... یه کاری بکن... نفسم بالا نمیاد خنگ.
_میخوای تنفس دهان به دهان بدم؟
+خفه شو... فقط خفه شو... برو کنار میخوام رد بشم.
_باشه... بیا برو.
+ایشششش... اوه سلام آقای جانگ... خوب هستید؟...
~اوه ا.ت! خوشحالم میبینمت. کوک... توهم اینجایی؟
_هوپی... میشه فعلا بری... توی موقعیت خوبی نیستم.
~اوکی اوکی...*در گوشش*ولی از من به تو نصیحت... بیشتر بهش اهمیت بده... خداحافظ خانوم کیم.
+اوه خداحافظ...
_هوف... ا.ت ازت بدم میاد.
+وای نه تورو خدا... من عاشق تو ام*با لحن مسخره*
_مسخره نکن... واقعا ازت خسته شدم... دیگه علاقه ای بهت ندارم!
+به درک.
_همین؟
+اوهوم.
_خب اگه بگم شوخی کردم... چیکار میکنی؟
+هیچکاری نمیکنم چون خودم میدونم که شوخی بود.*در حال رد شدن از کنار کوک*
ا.ت داشت میرفت که کوک دستشو گرفت و کشید سمت خودش که باعث شد ا.ت تعادلشو از دست بده و بیوفته توی بغل کوک.
_خیلی دوست دارم خانوم کیم ا.ت!
+ولی من ازتون متنفرم آقای جئون!
_*خنده*
+یاااا زهرمار ولم کن.
_ولت نمیکنم... تو مال منی بیبی!(:
+الان... اینجا... جاش... نیست... آقای جئون!
ا.ت اونو هولش داد و از دست کوک خودشو نجات داد. بعد آروم آروم لباسشو درست کرد و گفت:
+آقای جئون... لطفا بخاطر تأخیرم منو تنبیه کنید... بعد از تنبیه، بیاید سراغ برنامه هذی روزانتون.
_واقعا؟ تنبیه؟ اون تنبیه که واسه شب ولی برنامه های روزانمو بیار توی اتاقم. اما حالا نه. الان باید بریم سر جلسه. دیرمون شد خانوم کیم.
+اوه بله... بریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
& خانوم چوی... شما سهامتون رو واگذار میکنید به این شرکت؟
•بله... سهام من، به این شرکت واگذار میشه... کار هاشو وکیلم انجام خواهد داد.
&خب پس آقای جئون... ما تکوم سهام ها رو بهتون دادیم. لطفا از سهام ها به خوبی استفاده و هر ماه سود رو به ما بدید.
_بله... تمام تلاشمو میکنم که سود رو بهتون بدم. خانوم کیم... دستور بده تا ازشون پذیرایی کنند.
+*زیر لب*مگه من نوکر شونم؟ خودشون بلند شن.
_*زیر لب*میدونم ولی تو مشاور شخصی منی پس این به عهده توعه.
+*زیر لب*اهان... یادم نبود هیچکس نمیدونه ما زن و شوهریم*ناراحت*
_*زیر لب*ا.ت دوباره بحثش...
+*بلند*جین... جین...
جین: بله خانوم کیم؟
+از مهمان ها پذیرایی کن... بااجازه آقای جئون.
_هی صب...
+خدانگهدار.*بغض*
بعدش ا.ت نامحسوس حلقه ی توی دستشو در اورد و گذاشت روی میز جلوی کوک و با چشمای اشکی و صدای لرزون از اتاق جلسه رفت بیرون...
+عاااه ببخشید آقای جئون... ترافیک وحشتناکی بود*نفس نفس*ماشینو یه جا پارک کردم و بقیه راهو دویدم... ولی... بازم دیر رسیدم... ببخشید.
_خوبه... یه لحظه رفتم تو فکر خیانت... حالا هم لباستو درست کن باید بریم سر جلسه.
+باشه بابا توام. عَه... بقیه شوهر دارن منم شوهر دارم... نچ نچ نچ... نیگاش کن... یه کاری بکن... نفسم بالا نمیاد خنگ.
_میخوای تنفس دهان به دهان بدم؟
+خفه شو... فقط خفه شو... برو کنار میخوام رد بشم.
_باشه... بیا برو.
+ایشششش... اوه سلام آقای جانگ... خوب هستید؟...
~اوه ا.ت! خوشحالم میبینمت. کوک... توهم اینجایی؟
_هوپی... میشه فعلا بری... توی موقعیت خوبی نیستم.
~اوکی اوکی...*در گوشش*ولی از من به تو نصیحت... بیشتر بهش اهمیت بده... خداحافظ خانوم کیم.
+اوه خداحافظ...
_هوف... ا.ت ازت بدم میاد.
+وای نه تورو خدا... من عاشق تو ام*با لحن مسخره*
_مسخره نکن... واقعا ازت خسته شدم... دیگه علاقه ای بهت ندارم!
+به درک.
_همین؟
+اوهوم.
_خب اگه بگم شوخی کردم... چیکار میکنی؟
+هیچکاری نمیکنم چون خودم میدونم که شوخی بود.*در حال رد شدن از کنار کوک*
ا.ت داشت میرفت که کوک دستشو گرفت و کشید سمت خودش که باعث شد ا.ت تعادلشو از دست بده و بیوفته توی بغل کوک.
_خیلی دوست دارم خانوم کیم ا.ت!
+ولی من ازتون متنفرم آقای جئون!
_*خنده*
+یاااا زهرمار ولم کن.
_ولت نمیکنم... تو مال منی بیبی!(:
+الان... اینجا... جاش... نیست... آقای جئون!
ا.ت اونو هولش داد و از دست کوک خودشو نجات داد. بعد آروم آروم لباسشو درست کرد و گفت:
+آقای جئون... لطفا بخاطر تأخیرم منو تنبیه کنید... بعد از تنبیه، بیاید سراغ برنامه هذی روزانتون.
_واقعا؟ تنبیه؟ اون تنبیه که واسه شب ولی برنامه های روزانمو بیار توی اتاقم. اما حالا نه. الان باید بریم سر جلسه. دیرمون شد خانوم کیم.
+اوه بله... بریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
& خانوم چوی... شما سهامتون رو واگذار میکنید به این شرکت؟
•بله... سهام من، به این شرکت واگذار میشه... کار هاشو وکیلم انجام خواهد داد.
&خب پس آقای جئون... ما تکوم سهام ها رو بهتون دادیم. لطفا از سهام ها به خوبی استفاده و هر ماه سود رو به ما بدید.
_بله... تمام تلاشمو میکنم که سود رو بهتون بدم. خانوم کیم... دستور بده تا ازشون پذیرایی کنند.
+*زیر لب*مگه من نوکر شونم؟ خودشون بلند شن.
_*زیر لب*میدونم ولی تو مشاور شخصی منی پس این به عهده توعه.
+*زیر لب*اهان... یادم نبود هیچکس نمیدونه ما زن و شوهریم*ناراحت*
_*زیر لب*ا.ت دوباره بحثش...
+*بلند*جین... جین...
جین: بله خانوم کیم؟
+از مهمان ها پذیرایی کن... بااجازه آقای جئون.
_هی صب...
+خدانگهدار.*بغض*
بعدش ا.ت نامحسوس حلقه ی توی دستشو در اورد و گذاشت روی میز جلوی کوک و با چشمای اشکی و صدای لرزون از اتاق جلسه رفت بیرون...
۷.۲k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.