ده سالی میشه که گذشته . ..
ده سالی میشه که گذشته...
تارهای سفید لا به لا ی موهام خودنمایی میکنن
همچنین خط ها رو پیشونیم...
حتما به تو هم موهای جوگندمی خیلی میاد و با خط های پیشونیت جذاب تر شدی!!
تو این روزا
ممکنه تلویزیون سریالی رو پخش کنه که اسم شخصیت اول داستان اسم من باشه...
شاید منو به یادت بیاری شایدم دیگه منو یادت نیست...
اما من
اگه اسم تو روی شخصیت درجه چندم فیلم باشه با هربار تکرار اسمش دلم میلرزه...
ممکنه یکی از همکارات سخت شبیه من باشه...
شاید تو هر روز صبح با مکث از کنارش رد بشی شایدم با بی تفاوتی تمام...
اما من اگه یکی از همکارام رنگ چشماش شبیه تو باشه یا مثل تو لبخند بزنه بی شک باهاش مهربون تر از بقیم ...هرچی نباشه ردی از تو رو داره ..!
ممکنه یک روز که توی تاکسی نشستی رادیو آوا موزیکی که من دیوانه وار دوست داشتم رو پخش کنه...
شاید از ذهنت عبور کنم،شایدم اون موزیک اصلا برات آشنا نباشه...
و این منم که موزیک موردعلاقت شده موسیقی متن زندگیم...!
تا الآن لابد ازدواج کردی...
ممکنه یک شب که جلوی تلویزیون لَم دادی همسرت برات یک برش کیک شکلاتی با چای بیاره که خوردنی موردعلاقه ی من بود...
شاید وقتی میخوای اولین تیکه رو بذاری دهنت برای ثانیه ای تصویر من از جلوی چشمات عبور کنه ،شایدم تمام حواست به صحنه ی اکشن فیلم باشه...
اما من اغلب عصرها بستنی شاتوتی می خورم یادمه خیلی دوست داشتی...
اگر همینقدر که گفتم بی تفاوت باشی عجیب نیست جانم...
چون همان سالها هم
این من بودم که مشتاق گرمی دستانت بودم
نه تو...
توی تموم این سال ها نداشتمت اما
ثانیه به ثانیه ی تو رو از بَرَم
یادت اینجاست هنوز....
#رویا_موسوی
تارهای سفید لا به لا ی موهام خودنمایی میکنن
همچنین خط ها رو پیشونیم...
حتما به تو هم موهای جوگندمی خیلی میاد و با خط های پیشونیت جذاب تر شدی!!
تو این روزا
ممکنه تلویزیون سریالی رو پخش کنه که اسم شخصیت اول داستان اسم من باشه...
شاید منو به یادت بیاری شایدم دیگه منو یادت نیست...
اما من
اگه اسم تو روی شخصیت درجه چندم فیلم باشه با هربار تکرار اسمش دلم میلرزه...
ممکنه یکی از همکارات سخت شبیه من باشه...
شاید تو هر روز صبح با مکث از کنارش رد بشی شایدم با بی تفاوتی تمام...
اما من اگه یکی از همکارام رنگ چشماش شبیه تو باشه یا مثل تو لبخند بزنه بی شک باهاش مهربون تر از بقیم ...هرچی نباشه ردی از تو رو داره ..!
ممکنه یک روز که توی تاکسی نشستی رادیو آوا موزیکی که من دیوانه وار دوست داشتم رو پخش کنه...
شاید از ذهنت عبور کنم،شایدم اون موزیک اصلا برات آشنا نباشه...
و این منم که موزیک موردعلاقت شده موسیقی متن زندگیم...!
تا الآن لابد ازدواج کردی...
ممکنه یک شب که جلوی تلویزیون لَم دادی همسرت برات یک برش کیک شکلاتی با چای بیاره که خوردنی موردعلاقه ی من بود...
شاید وقتی میخوای اولین تیکه رو بذاری دهنت برای ثانیه ای تصویر من از جلوی چشمات عبور کنه ،شایدم تمام حواست به صحنه ی اکشن فیلم باشه...
اما من اغلب عصرها بستنی شاتوتی می خورم یادمه خیلی دوست داشتی...
اگر همینقدر که گفتم بی تفاوت باشی عجیب نیست جانم...
چون همان سالها هم
این من بودم که مشتاق گرمی دستانت بودم
نه تو...
توی تموم این سال ها نداشتمت اما
ثانیه به ثانیه ی تو رو از بَرَم
یادت اینجاست هنوز....
#رویا_موسوی
۶۹.۰k
۲۴ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.