you love a vampire part 5 (12)
خدمتکار: سرورم ، متاسفانه پرنسس لیلی سر میز شام نمیان
سوهو: هووووف
از همه عذر خواهی کرد و بلند شد . به سمت اتاق لیلی رفت . لیلی روی تختش روبه پنجره نشسته بود و سرش پایین بود
سوهو در زد
_بیا تو
سوهو رفت داخل و درو پشت سرش بست . خیلی ریلکس رفت و کنارش نشست
سوهو: چرا نیومدی سر میز؟
_گشنم نبود😔
سوهو: لیلی........سرتو بالا بگیر و توی چشمام نگاه کن........من عصبانی نیستم
لیلی سرشو بالا اورد و نگاهش کرد
سوهو: فکر میکنی دلیل عصبانیت امروزم چی بود؟
_نگرانیت...برای اینکه مثل مادر نشم میدونم......تائو همه ی اینارو بهم گفته
ناخواسته شروع به گریه کرد
_😢من همش اذیتت میکنم دیگه خودمم حتی تحمل ندارم
سوهو بغلش کرد و رو موهاش دست میکشید
سوهو: هیششش گریه نکن خواهر کوچولو.....من فقط یکم نگرانتم...
لیلی چند دقیقه ای تو بغل سوهو گریه کرد بعد اینکه آروم شد . دستاشو پشت سوهو گذاشت و بغلش کرد. سوهو تو چشماش نگاه کردو گفت:
لیلی.....الان تو همه ی زندگی منی.......مهم تر از تاج و تختم ......مهم تر از مردم و سرزمینم
_لوهان چی ؟....اونم برادرمونه
سوهو: اونم به اندازه تو برام ارزش داره.........لو آرومه ولی تو از بچگی سرکش بودی
لیلی خندش گرفت و گفت:
_من شیطون بودم؟😅
سوهو خندید و گفت: 😂😂....خیلی.....از دیوار راست بالا میرفتی
😂_
سوهو:😂..........لیلی......به نظرت لوهان هوس میکنه که دیگه نفس نکشه؟؟
_نه......
سوهو: پس بزرگ شده.....تو هم همینطور پس سعی کن انقدر زود تصمیم چیزی رو نگیری.....من همیشه مراقب جفتتونم و هردوتون برام یه دنیا ارزشمندید.......................اصلا میدونی امروز چه حالی شدم؟؟
_معذرت میخوام همش تقصیر من بود
سوهو: اشکال نداره تقصیر خودمم بود.....دیگه بهش فکر نکن......بیا بریم سر میز شام همه منتظرمونن
_باشه
سوهو روی گونش دست کشید و اشکشو پاک کرد . لیلی گونش رو بوسید و محکم بغلش کرد
_دوست دارم اوپا.......خیلی زیاد
سوهو: من بیشتر بچه.....من بیشتر............زود بیا باشه؟
_باشه
رفت بیرون و درو پشت سرش بست. چند دقیقه بعد لیلی اومد سر میز سوهو لبخندی زد که بهش فهموند بیاد بشینه . لیلی رفت کنار تائو نشست .تائو چشمکی زد(چیشد).لیلی هم سرشو تکون داد(درستش کردم). بهم لبخند زدن و دست همو گرفتن
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لوهیون توی راهرو بود و داشت رد میشد که لیلی رو دید
لوهیون: اوه پرنسس لیلی
سوهو: هووووف
از همه عذر خواهی کرد و بلند شد . به سمت اتاق لیلی رفت . لیلی روی تختش روبه پنجره نشسته بود و سرش پایین بود
سوهو در زد
_بیا تو
سوهو رفت داخل و درو پشت سرش بست . خیلی ریلکس رفت و کنارش نشست
سوهو: چرا نیومدی سر میز؟
_گشنم نبود😔
سوهو: لیلی........سرتو بالا بگیر و توی چشمام نگاه کن........من عصبانی نیستم
لیلی سرشو بالا اورد و نگاهش کرد
سوهو: فکر میکنی دلیل عصبانیت امروزم چی بود؟
_نگرانیت...برای اینکه مثل مادر نشم میدونم......تائو همه ی اینارو بهم گفته
ناخواسته شروع به گریه کرد
_😢من همش اذیتت میکنم دیگه خودمم حتی تحمل ندارم
سوهو بغلش کرد و رو موهاش دست میکشید
سوهو: هیششش گریه نکن خواهر کوچولو.....من فقط یکم نگرانتم...
لیلی چند دقیقه ای تو بغل سوهو گریه کرد بعد اینکه آروم شد . دستاشو پشت سوهو گذاشت و بغلش کرد. سوهو تو چشماش نگاه کردو گفت:
لیلی.....الان تو همه ی زندگی منی.......مهم تر از تاج و تختم ......مهم تر از مردم و سرزمینم
_لوهان چی ؟....اونم برادرمونه
سوهو: اونم به اندازه تو برام ارزش داره.........لو آرومه ولی تو از بچگی سرکش بودی
لیلی خندش گرفت و گفت:
_من شیطون بودم؟😅
سوهو خندید و گفت: 😂😂....خیلی.....از دیوار راست بالا میرفتی
😂_
سوهو:😂..........لیلی......به نظرت لوهان هوس میکنه که دیگه نفس نکشه؟؟
_نه......
سوهو: پس بزرگ شده.....تو هم همینطور پس سعی کن انقدر زود تصمیم چیزی رو نگیری.....من همیشه مراقب جفتتونم و هردوتون برام یه دنیا ارزشمندید.......................اصلا میدونی امروز چه حالی شدم؟؟
_معذرت میخوام همش تقصیر من بود
سوهو: اشکال نداره تقصیر خودمم بود.....دیگه بهش فکر نکن......بیا بریم سر میز شام همه منتظرمونن
_باشه
سوهو روی گونش دست کشید و اشکشو پاک کرد . لیلی گونش رو بوسید و محکم بغلش کرد
_دوست دارم اوپا.......خیلی زیاد
سوهو: من بیشتر بچه.....من بیشتر............زود بیا باشه؟
_باشه
رفت بیرون و درو پشت سرش بست. چند دقیقه بعد لیلی اومد سر میز سوهو لبخندی زد که بهش فهموند بیاد بشینه . لیلی رفت کنار تائو نشست .تائو چشمکی زد(چیشد).لیلی هم سرشو تکون داد(درستش کردم). بهم لبخند زدن و دست همو گرفتن
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
لوهیون توی راهرو بود و داشت رد میشد که لیلی رو دید
لوهیون: اوه پرنسس لیلی
۴.۵k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.