گزارش بزنین واسه این بی وُجود:))

نتونستم چیزی نگم:))
انقدر تو این سالا مذهبیامون خشک بودن،
انقدر زور بی منطقاشون به بالغا چربیده،
که الان امثال اینارو می‌بینیم
من با افتخار چادریم،آدمیم که با وجود سن نه چندان زیادش خط قرمزا و قوانین خودشو داره،تو این چند روز معلوم الحال ترین روزای زندگیمو سپری کردم...
چرا؟
چون نمیدونم حرف کی درسته
چون حرفا ضد و نقیضه،چون منبع قابل اعتماد ندارم،چون هر کی از راه میرسه منفعت خودشو میزاره بالا و آی میتازونه...
نمیتونم راحت قضاوت کنم و راجب مرگ دختر جوونی نظرم بدم که نه تو زندگیش بودم،نه میدونم چه بیماری‌هایی داشته،نه میدونم لحظه های آخر مرگش به چی فکر میکرده،نه توانایی جواب دادن بهش تو اخرتو دارم،چی بگم؟
بگم ندونسته قضاوتت کردم؟
بهم گفتن مریضی باور کردم؟
کاش میشد همه چیو عوض کرد...
کاش میشد هر چند ماه یکبار یه دختر تو ایران قربانی مَردا نشه:)))
هر‌چی‌هست،تقصیر‌هر‌کی‌هست،من‌طاقت‌دیدن‌این‌حجم‌از‌‌نامهربونی‌ِمردمو‌ندارم:))
دیدگاه ها (۷۳)

:))))

یجاهایی از زندگی هَست که دورِت شلوغه‌ها ولی...

منِ آینده سلام،

هیچ کَس نِمیدونه این روزا دَقیقا چِشه:)!

لطفا من عاشقت شدم میدونم چی میگی میدونم هردوتامون هم دختریم ...

#Gentlemans_husband#Season_two#part_235صدای دختر خیلی اشنایی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط