پارت 24
پارت 24
ات ویو
وایییییییییییییی نه بدبخت شدم الان چجوری بریم نه نه بخاطر حمافت من اون دوتا هم دارن نابود میشن این گندیه که خودم زدم خودمم به جون میخرمش
+اهایییی
مرد:بله
+ببین با دوستام کاری نداشته باش هرکاری مخای بکنی من هستم بزار اونا برن
لیسا:ات چیی داری میگیییییی
میا:اصن میفهمی داری گه غلطی میکنی
+متاسفم ولی من نمخام شماها اسیب ببینین
مرد:خیلی خب حالا با شما دوتا چیکار کنم؟؟
+بزار اونا برن
مرد:نه دیگه نمیشه یکار دیکه میکنیم تو(اساره به ات)میشی خدمتمار شخصی من اون دوتا هم خدمتمار معمولی اابته ابن خونه ی اصلیم نیست الان میریم اونجا
+هوفففففففف بچه ها متاسفم بخاطر من اینجوری شدید
دوساعته توی راهیم و نمیدونیم داریم کجا میریم ایی خداا چرا دوستام دارم تاوان کندکاری منو پس میدن
بعد چند مین رسیدیم به سه عمارت بزرگ
مرد:اجومااااااااااااااا
اجوما:بله ارباب
مرد:این دوتا رو ببر ازین به بعد خدمتکار اینجا هست...و این دختره این پیش خودم میمونه
اجوما:چشم ارباب
لیسا و میا رو بردن و من موندم و اون مرتیکه
+حداقل اسمتو بگو
مرد:اسمم اریکه
+هوففففففف الان من بابد برات چکاری انجام بدم؟
اریک:چطوره یکم بهم حال بدی
+وایییییییی نهههههههههههههههههههههههههههه
اریک:نمخای که سخت تر بشه پس بیا و همکاری کن
خدایا الان چه غلطی کنممممممم
لیسا ویو
وایییی الان ات بدبخت چی میشهههههههه
لیسا: میا میا بیااااا
میا:بله
لیسا:یه فکری دارم...چطوره زنگ بزنیم به شوگا
میا:عقل کل شمارشو از کجا بیاریم
لیسا:اسکل اکسم بوده شمارش دارم
میا:خو زودباش حداقل اون ات بدبختو نجات بدیم
شمارشو گرفتم بوقققق بوققققق بوقققققق
بعد از چند بوق برداشت
-از جونم چی مخای
لیسا:هیچی نمخام فقط کمکمون کن
-کمک؟
ات ویو
وایییییییییییییی نه بدبخت شدم الان چجوری بریم نه نه بخاطر حمافت من اون دوتا هم دارن نابود میشن این گندیه که خودم زدم خودمم به جون میخرمش
+اهایییی
مرد:بله
+ببین با دوستام کاری نداشته باش هرکاری مخای بکنی من هستم بزار اونا برن
لیسا:ات چیی داری میگیییییی
میا:اصن میفهمی داری گه غلطی میکنی
+متاسفم ولی من نمخام شماها اسیب ببینین
مرد:خیلی خب حالا با شما دوتا چیکار کنم؟؟
+بزار اونا برن
مرد:نه دیگه نمیشه یکار دیکه میکنیم تو(اساره به ات)میشی خدمتمار شخصی من اون دوتا هم خدمتمار معمولی اابته ابن خونه ی اصلیم نیست الان میریم اونجا
+هوفففففففف بچه ها متاسفم بخاطر من اینجوری شدید
دوساعته توی راهیم و نمیدونیم داریم کجا میریم ایی خداا چرا دوستام دارم تاوان کندکاری منو پس میدن
بعد چند مین رسیدیم به سه عمارت بزرگ
مرد:اجومااااااااااااااا
اجوما:بله ارباب
مرد:این دوتا رو ببر ازین به بعد خدمتکار اینجا هست...و این دختره این پیش خودم میمونه
اجوما:چشم ارباب
لیسا و میا رو بردن و من موندم و اون مرتیکه
+حداقل اسمتو بگو
مرد:اسمم اریکه
+هوففففففف الان من بابد برات چکاری انجام بدم؟
اریک:چطوره یکم بهم حال بدی
+وایییییییی نهههههههههههههههههههههههههههه
اریک:نمخای که سخت تر بشه پس بیا و همکاری کن
خدایا الان چه غلطی کنممممممم
لیسا ویو
وایییی الان ات بدبخت چی میشهههههههه
لیسا: میا میا بیااااا
میا:بله
لیسا:یه فکری دارم...چطوره زنگ بزنیم به شوگا
میا:عقل کل شمارشو از کجا بیاریم
لیسا:اسکل اکسم بوده شمارش دارم
میا:خو زودباش حداقل اون ات بدبختو نجات بدیم
شمارشو گرفتم بوقققق بوققققق بوقققققق
بعد از چند بوق برداشت
-از جونم چی مخای
لیسا:هیچی نمخام فقط کمکمون کن
-کمک؟
۸.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.