زندگی مخفی پارت سی دو
#زندگی_مخفی
پارت ۳۲
تهیونگ:حیف شد سه تاشون فرار کردن
اهیون:مهم اینه که الان هممون سالمیم
البته تقریبا
یونگی:بریم خونه که من بشینم یه دل سیر با نونا ی قشنگم درد و دل کنممم
یونا:من قربونت بشم بدو بیا بغلم ببینم
یونگی:بازم میخوای بری به اون خونه فا..کی
یونا:نمیدونم ولی تو اون خونه بابا مون هستا
یونگی:اصلا مهم نیست
هر دفعه اون زنیکه عوضی منو میزد بابا اصلا انگار نه انگار فقط پست زنشو میگرفت
میدونی دلم برای مامان تنگ شده
دلت میتونه برای کسی تنگ بشه که تاحالا ندیدیش
و دلم برای جیمین هم تنگ شده خیلی و هی خودمو سرزنش میکنم که چرا حداقل اعتراف نکردم
اهیون و تهیونگ جلو بودن پس صدامونو نمیشنیدن
یونا:اهیون دوست دختر جیمین بود درسته؟؟
یونگی :آره
یونا:اهیون با اینکه تو به جیمین حسی داشتی مشکل نداره
یونگی:نه و اینکه اون دختر خیلی خیلی خیلی خوبیه و خب متاسفانه امروز داره میره پاریس
یونا:اوخی
اهیون:یونگیاااا
یونگی:بله
چرا داد میزنییی
اهیون:خب فاصله زیاده
یونگی:حالا بگو چیه
اهیون:هوسوک اوپا پیام داده گفته تو بری کافه همیشگی یکی منتظرته
یونگی: منتظر من؟؟
اهیون:آره دیگه چیزی هم راجب فرد نگفته
یونگی:اوکی تنک
حالا بپرید تو ماشین
اهیون:من با ته میرم تو با خواهرت وقت بگذرون
یونگی:ممنون اهیوناا
اهیون:میبینمت
یونگی:منم
درو برای نونام باز کردم و اونم با تمام عشوه سوار ماشین شد
یونگی:پرنسس راحتید
یونا:بله بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت خونه
یونا رو خونه گذاشتم و رفتم سمت کافه
...............................
جیمین:کوکی الان وقتش نیست
حالا هوسوک تو چطوری این یکسال برای من فا..کی رو گذروندی
هوسوک:خب بعد از اینکه بچه ها دیدن مردی
یونگی خیلی خیلی خیلی افسرده شد و شکست
اونو اهیون
آها راستی اهیون بعد اتفاقی که افتاد اومد پیش ما
و اونو یونگی هرشب تا خود صبح تو اتاقت گریه میکردن و صبح که میشد تو پذیرایی به عکست خیره میشدن و یه گوشه میشستن
جیمین:یونگی چرا
کوک:گفتم که ازت خوشش میاد
هوسوک:تو از کجا میدونی
کوک:بهت میگم
هوسوک:حالا هرچی بعدش که رزی رو پیدا کردیم
یونگی رفت تو اتاق خودش و اهیون چند روز اول تو اون اتاق بود ولی وقتی من اومدم
که این لحظه ها رو دقیق دیدم
جیسو اهیون رو خیلی شیک از اتاق یونگی پرت کرد بیرون
بعد یونگی برگشت گفت«این دختر عاشق هرکس میشه به من میرسه آخرش که عاشق من میشه»
اهیون هم همین لحظه اون صندلی رو برداشت و سمت یونگی پرت کرد
یونگی برای محافظت از خودش ارنجشو جلوی خودش میگیره
بعد صندلی محکم خورد به دستش و بله آرنجش بد جوری آسیب دید و هنوزم درد میکنه😂😭
جیمین:پس وضعیت بدجور خراب بوده
کوک:وای چه بزن بزنی بوده
پارت ۳۲
تهیونگ:حیف شد سه تاشون فرار کردن
اهیون:مهم اینه که الان هممون سالمیم
البته تقریبا
یونگی:بریم خونه که من بشینم یه دل سیر با نونا ی قشنگم درد و دل کنممم
یونا:من قربونت بشم بدو بیا بغلم ببینم
یونگی:بازم میخوای بری به اون خونه فا..کی
یونا:نمیدونم ولی تو اون خونه بابا مون هستا
یونگی:اصلا مهم نیست
هر دفعه اون زنیکه عوضی منو میزد بابا اصلا انگار نه انگار فقط پست زنشو میگرفت
میدونی دلم برای مامان تنگ شده
دلت میتونه برای کسی تنگ بشه که تاحالا ندیدیش
و دلم برای جیمین هم تنگ شده خیلی و هی خودمو سرزنش میکنم که چرا حداقل اعتراف نکردم
اهیون و تهیونگ جلو بودن پس صدامونو نمیشنیدن
یونا:اهیون دوست دختر جیمین بود درسته؟؟
یونگی :آره
یونا:اهیون با اینکه تو به جیمین حسی داشتی مشکل نداره
یونگی:نه و اینکه اون دختر خیلی خیلی خیلی خوبیه و خب متاسفانه امروز داره میره پاریس
یونا:اوخی
اهیون:یونگیاااا
یونگی:بله
چرا داد میزنییی
اهیون:خب فاصله زیاده
یونگی:حالا بگو چیه
اهیون:هوسوک اوپا پیام داده گفته تو بری کافه همیشگی یکی منتظرته
یونگی: منتظر من؟؟
اهیون:آره دیگه چیزی هم راجب فرد نگفته
یونگی:اوکی تنک
حالا بپرید تو ماشین
اهیون:من با ته میرم تو با خواهرت وقت بگذرون
یونگی:ممنون اهیوناا
اهیون:میبینمت
یونگی:منم
درو برای نونام باز کردم و اونم با تمام عشوه سوار ماشین شد
یونگی:پرنسس راحتید
یونا:بله بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت خونه
یونا رو خونه گذاشتم و رفتم سمت کافه
...............................
جیمین:کوکی الان وقتش نیست
حالا هوسوک تو چطوری این یکسال برای من فا..کی رو گذروندی
هوسوک:خب بعد از اینکه بچه ها دیدن مردی
یونگی خیلی خیلی خیلی افسرده شد و شکست
اونو اهیون
آها راستی اهیون بعد اتفاقی که افتاد اومد پیش ما
و اونو یونگی هرشب تا خود صبح تو اتاقت گریه میکردن و صبح که میشد تو پذیرایی به عکست خیره میشدن و یه گوشه میشستن
جیمین:یونگی چرا
کوک:گفتم که ازت خوشش میاد
هوسوک:تو از کجا میدونی
کوک:بهت میگم
هوسوک:حالا هرچی بعدش که رزی رو پیدا کردیم
یونگی رفت تو اتاق خودش و اهیون چند روز اول تو اون اتاق بود ولی وقتی من اومدم
که این لحظه ها رو دقیق دیدم
جیسو اهیون رو خیلی شیک از اتاق یونگی پرت کرد بیرون
بعد یونگی برگشت گفت«این دختر عاشق هرکس میشه به من میرسه آخرش که عاشق من میشه»
اهیون هم همین لحظه اون صندلی رو برداشت و سمت یونگی پرت کرد
یونگی برای محافظت از خودش ارنجشو جلوی خودش میگیره
بعد صندلی محکم خورد به دستش و بله آرنجش بد جوری آسیب دید و هنوزم درد میکنه😂😭
جیمین:پس وضعیت بدجور خراب بوده
کوک:وای چه بزن بزنی بوده
۳.۱k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.