𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐
𝔀𝓱𝓮𝓷 𝔂𝓸𝓾 𝓼𝓽𝓸𝓵𝓮...
•••جین•••
از ا.ت خوشم اومده بود بخاطر همین هرروز میرفتم کافه ای ک کار میکنه..اما امروز نرفتم..!
چون میخواستم کار اصلیو انجام بدم!
ا.ت
داشتم پیاده میرفتم ولی چون خیباونا همش شلوغ بود و صدای بوغ و..اینا میومد و منم سرم درد میکرد و اصلا حوصله نداشتم تصمیم گرفتم ک از کوچه پس کوچه ها برم..داشتم میرفتم ک
جین
ب بادیگاردام دستور دادن ک ا.تو واسم بیارن..
ا.ت
ک دیدم ی صداهایی از پشت سرم میومد..ب پشت سرم نگام کردم...وای هیچ چیز و هیچ کس نبود..هرچند تاریک بود ولی خب اگر هرچیزی بود مشخص میشد..بیخیالش شدم و ب راهم ادامه دادم..بعد ۵ مین احساس کردم یکی از پشت سنگ انداخته..برگشتم نگاه کردم ک دیدم ی سنگ بود..هن؟اینو کی انداخت؟خیلی ترسیده بودم..خواستم برگردم و ب راهم ادامه بدم ولی تا خواستم برگردم یچیزی اومد جلو دهنم و..سیاهی..
جین
بادیگاردام بهم خبر دادن ک ا.تو گرفتن..هع..
بعد نیم ساعت دیدم بادیگاردام اومدن داخل عمارت و ا.ت تو بغلشون بود
بادیگاردا باهم تعظیم کردن..
بادیگارد¹:سلام ارباب..ماریو ک گفتین انجام دادیم
جین:هوم..*کله تکون دادن*..ببرینش تو یکی از اتفاقا..زوووددد(با صدای بلند)
.. و بیهوش..بهشون گفتم ک ببرمش توی یکی از اتفاقا و اونام بردن...
ا.ت
بهوش اومدم..اخ..سرم درد میکرد..ایی..اینجا کجاس من کجام؟؟
ا.ت:اهاییییی کسی اینجا نیییییستتتتت..من کجااااممم
کسی نیومد..
ا.ت:کسسسییییییی نییییییستتتتتتت
ک دیدم ینفر اومد داخل..وقتی اومد جلوتر..او..اون که
جین:خببب..چ عجب بهوش اومدی*پوز خند*
ا.ت:ت..تو..ک..
جین:ارع من همچنین ک میومد کافه
ا.ت:چرا منو اوردیییییییی..
جین:هوسشششحح منو باید ارباب صدا بزنی و من فقط اینجاااا فقطططط من سوال میپرسم فهمیدیییی؟؟؟(با داد)
ا.ت:مثلا اگر ارباب صدات نزنم و همش سوال بپرسم چ گوهی میخوای بخوریی هااااااا؟(با داد)
جین ی سیلی ب ا.ت زد و از موهاش کشوندش و بردش..
ا.ت
منو زد و موهامو کشید و کشون کشون میبرد..
ا.ت:اییییییی ولمممم..هق...کننننن..هق..عوضییییی
ک موهامو بیشتر کشید...
رفتیم توی ی اتاق ک دیدم توش دره وسایل شکنجه بود.. کمربند..شلاق..چوب..و خیلی چیزای دیگه ک حتی اسمشونم نمیدونستم..ینی میخوای چیکار کنه؟؟
ک یهو منو انداخت و یکی از کلفت ترین شلاقو برداشت و اومد طرفم..
ا.ت:هق..چی..چیکار..میخوای..هق..بکنی
جین:...
ک منو زد..با اولین شربش نفسم بند اومد..خیلیییی درد داشتتتتت
ا.ت: آی نزنننننننن هقققق ببخشیییییدددد هقققق
جین ب کارش ادامه میداد..حدود ۲۰,۳۰ تا ضربه ب ا.ت زده بود..ک ا.ت بیهوش شد و ب خدمتکارا گفتن ک ببرمش تو ی اتاقی ک فقط یدونه تخته و هیچی نداره..و بهشون گفت ک ا.ت هرکاری کرد نباید عکس العملی نشون بدن..البته نمیتونستم کاری کنن..چون میدونستم جین چیکارشون میکنه..بهشون گفت اول زخماشو پانسمان کنند و لباساشو عوض کنن..
کارای ا.تو انجام دادن و گذاشتنش تو همون اتاقی ک جین گفته بود..
ببخشید ک پارت قبلیو کم گذاشتم..و من از فردا فک نکنم زیاد بتونم بیام ویس و فیک بذارم..البته میتونم بذارم ولی طولانی شاید نتونم..ببخشید:(
شرایط:۲۵ لایک
خوشتون اومد؟؟
•••جین•••
از ا.ت خوشم اومده بود بخاطر همین هرروز میرفتم کافه ای ک کار میکنه..اما امروز نرفتم..!
چون میخواستم کار اصلیو انجام بدم!
ا.ت
داشتم پیاده میرفتم ولی چون خیباونا همش شلوغ بود و صدای بوغ و..اینا میومد و منم سرم درد میکرد و اصلا حوصله نداشتم تصمیم گرفتم ک از کوچه پس کوچه ها برم..داشتم میرفتم ک
جین
ب بادیگاردام دستور دادن ک ا.تو واسم بیارن..
ا.ت
ک دیدم ی صداهایی از پشت سرم میومد..ب پشت سرم نگام کردم...وای هیچ چیز و هیچ کس نبود..هرچند تاریک بود ولی خب اگر هرچیزی بود مشخص میشد..بیخیالش شدم و ب راهم ادامه دادم..بعد ۵ مین احساس کردم یکی از پشت سنگ انداخته..برگشتم نگاه کردم ک دیدم ی سنگ بود..هن؟اینو کی انداخت؟خیلی ترسیده بودم..خواستم برگردم و ب راهم ادامه بدم ولی تا خواستم برگردم یچیزی اومد جلو دهنم و..سیاهی..
جین
بادیگاردام بهم خبر دادن ک ا.تو گرفتن..هع..
بعد نیم ساعت دیدم بادیگاردام اومدن داخل عمارت و ا.ت تو بغلشون بود
بادیگاردا باهم تعظیم کردن..
بادیگارد¹:سلام ارباب..ماریو ک گفتین انجام دادیم
جین:هوم..*کله تکون دادن*..ببرینش تو یکی از اتفاقا..زوووددد(با صدای بلند)
.. و بیهوش..بهشون گفتم ک ببرمش توی یکی از اتفاقا و اونام بردن...
ا.ت
بهوش اومدم..اخ..سرم درد میکرد..ایی..اینجا کجاس من کجام؟؟
ا.ت:اهاییییی کسی اینجا نیییییستتتتت..من کجااااممم
کسی نیومد..
ا.ت:کسسسییییییی نییییییستتتتتتت
ک دیدم ینفر اومد داخل..وقتی اومد جلوتر..او..اون که
جین:خببب..چ عجب بهوش اومدی*پوز خند*
ا.ت:ت..تو..ک..
جین:ارع من همچنین ک میومد کافه
ا.ت:چرا منو اوردیییییییی..
جین:هوسشششحح منو باید ارباب صدا بزنی و من فقط اینجاااا فقطططط من سوال میپرسم فهمیدیییی؟؟؟(با داد)
ا.ت:مثلا اگر ارباب صدات نزنم و همش سوال بپرسم چ گوهی میخوای بخوریی هااااااا؟(با داد)
جین ی سیلی ب ا.ت زد و از موهاش کشوندش و بردش..
ا.ت
منو زد و موهامو کشید و کشون کشون میبرد..
ا.ت:اییییییی ولمممم..هق...کننننن..هق..عوضییییی
ک موهامو بیشتر کشید...
رفتیم توی ی اتاق ک دیدم توش دره وسایل شکنجه بود.. کمربند..شلاق..چوب..و خیلی چیزای دیگه ک حتی اسمشونم نمیدونستم..ینی میخوای چیکار کنه؟؟
ک یهو منو انداخت و یکی از کلفت ترین شلاقو برداشت و اومد طرفم..
ا.ت:هق..چی..چیکار..میخوای..هق..بکنی
جین:...
ک منو زد..با اولین شربش نفسم بند اومد..خیلیییی درد داشتتتتت
ا.ت: آی نزنننننننن هقققق ببخشیییییدددد هقققق
جین ب کارش ادامه میداد..حدود ۲۰,۳۰ تا ضربه ب ا.ت زده بود..ک ا.ت بیهوش شد و ب خدمتکارا گفتن ک ببرمش تو ی اتاقی ک فقط یدونه تخته و هیچی نداره..و بهشون گفت ک ا.ت هرکاری کرد نباید عکس العملی نشون بدن..البته نمیتونستم کاری کنن..چون میدونستم جین چیکارشون میکنه..بهشون گفت اول زخماشو پانسمان کنند و لباساشو عوض کنن..
کارای ا.تو انجام دادن و گذاشتنش تو همون اتاقی ک جین گفته بود..
ببخشید ک پارت قبلیو کم گذاشتم..و من از فردا فک نکنم زیاد بتونم بیام ویس و فیک بذارم..البته میتونم بذارم ولی طولانی شاید نتونم..ببخشید:(
شرایط:۲۵ لایک
خوشتون اومد؟؟
۳۶.۳k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.