وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟓𝟔❦
دیروز میتونستم یونگی رو ببینم....خودم نخواستم.....دلم براش تنگ شده .
رسیدیم و راننده ماشین رو پارک کرد و منم وسایلارو برداشتم و زنگ آرایشگاه رو زدم .
درو زدن و وارد شدم.....یه دختر خوشرو هم سن خودمون اومد سمتم و گفت
الیا=سلام.....ا.ت درسته ؟ من الیام دوست هسو
ا.ت=سلام........خوشبختم
الیا=بشین تا شروع کنیم.....موهاتو رنگ میکنی ؟
ا.ت=میدونی عروسی اجباریه نه ؟
الیا=نه نمیدونستم
ا.ت=پس هرکاری میخوای بکن.....برام مهم نیست
الیا=ب....باشه
وسایلارو دادم به خدمه و نشستم رو صندلی که به یکی از آرایشگر ها گفت ناخنامو درست کنه.....خودشم مشغول رنگ موهام شد .
ناخنامو که درست کرد شروع کرد به خشک کردنشون با سشوار و الیا موهامو جمع کرد .
نیم ساعتی صبر کردیم و بعد موهامو شست...
خیلی خوب شده بود .
اول موهای بلندم رو خشک کرد و میخواست موهامو کوتاه کنه که گفتم
ا.ت=موهامو کوتاه نکن........لطفا
یاد اون موقع افتادم که یونگی بهم گفت موهامو هیچوقت کوتاه نکنم....
الیا=باشه عزیزم
وسایلاشو برداشت و موهامو بست و تزئینش کرد و.....مشغول آرایش صورتم شد .
خیلی خسته شدم.....کلی تا الان طول کشیده
ساعت پنج ظهره و اخرای کارشه .
الیا=خسته شدی ؟
ا.ت=خیلی.....
الیا=بخواب.......آرایشت تموم شد بیدارت میکنم
ا.ت=ب....باشه
***
با صدای الیا از خواب کوتاهم بیدار شدم و خودمو تو آینه نگاه میکردم.....واو این.....این منم ؟ عالیه خیلی خوبه.....مرسی الیا خسته نباشی
الیا=بهترین مشتریمی.....میشه ازت عکس بگیرم بزارم تو سایت ؟
ا.ت=آره حتما
ژستی گرفتم و ازم عکس گرفت و پستش کرد .
ا.ت=پدرم از قبل حساب کرده ؟
الیا=بله.....برو لباستو پرو کن
لباسارو برداشتم و رفتم تو اتاق آرایشگاه...
لباسمو پوشیدم و با شک به خودم زل زدم....
چرا اینقدر خوشحالم ؟ این ازدواج اجباریه
رفتم بیرون و الیا برام دست زد و همه ی خدمه ها دست زدن .
ا.ت=خوب شدم ؟
الیا=عالی......بیا تاج و تور هم بزارم رو سرت
رفتم سمتش و تاج و تور رو گذاشت رو سرم .
به خودم تو آینه نگاه کردم و میخواستم بگم عالی که گوشیم زنگ خورد .
پدر=ااااا.......ا.ت کارت تمومه ؟
ا.ت=آره بابا
پدر=شوهرت براش کار پیش اومده نمیتونه بیاد دنبالت.......برات راننده فرستادم خودت بیا
تلفن رو قطع کردم و با حرص گوشیم رو گذاشتم تو کیفم
الیا=چی شد ؟
ا.ت=مردِ به اصطلاح شوهرم کار براش پیش اومده نمیاد دنبالم.....من برام مهم نیست ولی.......این اوج بی احترامیه
الیا=نفس عمیق بکش.....آروم باش
ا.ت=چرا آروم باشم ؟ این الان اینطوریه تو زندگی چطوری میشه ؟
الیا=عزیزم آروم باش.....به اعصاب خودت مسلط باش......خیلی هم خوشگل شدی بیا بریم سوار ماشینت کنم .
خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم .
....................
رسیدیم و راننده ماشین رو پارک کرد و منم وسایلارو برداشتم و زنگ آرایشگاه رو زدم .
درو زدن و وارد شدم.....یه دختر خوشرو هم سن خودمون اومد سمتم و گفت
الیا=سلام.....ا.ت درسته ؟ من الیام دوست هسو
ا.ت=سلام........خوشبختم
الیا=بشین تا شروع کنیم.....موهاتو رنگ میکنی ؟
ا.ت=میدونی عروسی اجباریه نه ؟
الیا=نه نمیدونستم
ا.ت=پس هرکاری میخوای بکن.....برام مهم نیست
الیا=ب....باشه
وسایلارو دادم به خدمه و نشستم رو صندلی که به یکی از آرایشگر ها گفت ناخنامو درست کنه.....خودشم مشغول رنگ موهام شد .
ناخنامو که درست کرد شروع کرد به خشک کردنشون با سشوار و الیا موهامو جمع کرد .
نیم ساعتی صبر کردیم و بعد موهامو شست...
خیلی خوب شده بود .
اول موهای بلندم رو خشک کرد و میخواست موهامو کوتاه کنه که گفتم
ا.ت=موهامو کوتاه نکن........لطفا
یاد اون موقع افتادم که یونگی بهم گفت موهامو هیچوقت کوتاه نکنم....
الیا=باشه عزیزم
وسایلاشو برداشت و موهامو بست و تزئینش کرد و.....مشغول آرایش صورتم شد .
خیلی خسته شدم.....کلی تا الان طول کشیده
ساعت پنج ظهره و اخرای کارشه .
الیا=خسته شدی ؟
ا.ت=خیلی.....
الیا=بخواب.......آرایشت تموم شد بیدارت میکنم
ا.ت=ب....باشه
***
با صدای الیا از خواب کوتاهم بیدار شدم و خودمو تو آینه نگاه میکردم.....واو این.....این منم ؟ عالیه خیلی خوبه.....مرسی الیا خسته نباشی
الیا=بهترین مشتریمی.....میشه ازت عکس بگیرم بزارم تو سایت ؟
ا.ت=آره حتما
ژستی گرفتم و ازم عکس گرفت و پستش کرد .
ا.ت=پدرم از قبل حساب کرده ؟
الیا=بله.....برو لباستو پرو کن
لباسارو برداشتم و رفتم تو اتاق آرایشگاه...
لباسمو پوشیدم و با شک به خودم زل زدم....
چرا اینقدر خوشحالم ؟ این ازدواج اجباریه
رفتم بیرون و الیا برام دست زد و همه ی خدمه ها دست زدن .
ا.ت=خوب شدم ؟
الیا=عالی......بیا تاج و تور هم بزارم رو سرت
رفتم سمتش و تاج و تور رو گذاشت رو سرم .
به خودم تو آینه نگاه کردم و میخواستم بگم عالی که گوشیم زنگ خورد .
پدر=ااااا.......ا.ت کارت تمومه ؟
ا.ت=آره بابا
پدر=شوهرت براش کار پیش اومده نمیتونه بیاد دنبالت.......برات راننده فرستادم خودت بیا
تلفن رو قطع کردم و با حرص گوشیم رو گذاشتم تو کیفم
الیا=چی شد ؟
ا.ت=مردِ به اصطلاح شوهرم کار براش پیش اومده نمیاد دنبالم.....من برام مهم نیست ولی.......این اوج بی احترامیه
الیا=نفس عمیق بکش.....آروم باش
ا.ت=چرا آروم باشم ؟ این الان اینطوریه تو زندگی چطوری میشه ؟
الیا=عزیزم آروم باش.....به اعصاب خودت مسلط باش......خیلی هم خوشگل شدی بیا بریم سوار ماشینت کنم .
خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم .
....................
۵۳.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.