سوکونا

# این چه ارزویی بود ؟
@ راست میگه قشنگ نبود
_ من امیدوارم به آرزوم برسم
# یه آرزو دیگه کن
_ نه ... بابا اذیت نکن بزار بفرستمش هوا
# نه ارزوتو عوض کن
_ پوفففففف باشه
_ بابا بالن رو بهم داد ... منم سریع فرستادمش هوا و آرزوم رو عوض نکردم
_ تموم شد
_ که دیدم بابا تو به حرکت بالن رو به چوخ داد و یه بالن دیگه باز کرد
# ارزوتو عوضی کن بچه
_ اوکی ... آرزو میکنم مامان اون دنیا خوشحال باشه و عذاب نکشه
# بیا فانوست رو بگیر
_ فرستادمش هوا
_ همه داشتیم به بالن هامون نگاه میکردیم
_ بابا نگاه کن اون مال توئه
# اوهوم
_ بابا .... به نظرت مامان جاش خوبه ؟
# جاش خوبه عزیزم نگران نباش
_* لبخند زدم *
# مگومی بیا بریم بستنی بخریم
@ اوکی
_ بابا رفت با مگومی برای همه بستنی بخرن
_ فقط ما موندیم * یوجی و نوبارا و ساکورا *
× ساکورا چه طعم از بستنی رو دوست داری؟؟
_ وانیلی با توت فرنگی
× ترکیب خوبیه
£ هوی هوی دو تا خانم خوشگل اینجا داریم
_ نوبارا سنپای منو هول داد عقب
× تو برو بچه من سرگرمش میکنم
_ فرار کردم
_ حس خوبی نداشتم
_ صدای جیغ نوبارا سنپای رو شنیدم داشت از درد جیغ میکشید
_ سر جام خشکم زد
_ انگار پاهام تکون نمی خوردن
_ صدای جیغ خیلی بیشتر شد
_ برگشتم پیش نوبارا سنپای
_ نوبارا سنپای حالتون خو___
_ نوبارا سنپای؟؟؟؟؟؟؟؟
_ خیلی خون ریزی داره
£ حالا نوبت توئه
_ سوکونا اومد کنارم انقدر نزدیکم بود که نفس هاش بهم می خورد
_ دستشو برد دور کمرم ...
_ ولم کن چندشش
£ خیلی بد دهنی
£ ولی من ادمت میکنم
_ موهامو محکم کشید
£ درد داره مگه نه ؟
£ وقتی گفتم طعمتو میچشم فکر کردی دارم باهات شوخی میکنم ؟
_ اومد نزدیک گردنم لیس کوچیکی گردنم رو زد
_ حالم داشت بهم می خورد
_ خودمو ازش جدا کردم....
£ تازه داشت بهم خوش می‌گذشت
£ چرا فرار میکنی ؟
# تو کی می خوای یاد بگیری مزاحم دختر من نشی حیوون ؟
@ کوگیساگی؟؟؟
@ ساکورا سان حالت خوبه ؟
_ خوبم
_ اونور گردنم که کبود بود رو کسی ندید
£ چرا همیشه بی موقع میای
£ ساکورا دفعه بعدی قول میدم بیشتر بهمون خوش بگذره
÷ گوجو سنسه
_ رفتم عقب .. اتفاقی که هیچ وقت تو زندگیم نیوفتاده بود افتاد .... حس خیلی بدی داشتم
_ دلم می خواست بمیرم
# ساکورا ___
_ نه نه .. نزدیک نشو
# ساکورا آرون باش نترس
@ گوجو کوگیساگی حالش خوب نیست
# زنگ بزن آمبولانس
_ بابا اومد رو به روم نشست دستشو گذاشت رو شونم
# ساکورا بگو چی_____