فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۳۲
ویو کوک
وقتی داشتم با چانیول دعوا میکردم ا.ت رو محکم زدم ا.ت بیهوش شد و بردنش بیمارستان نمیدونم چرا ولی نگران ا.ت شدم از قبل شماره ی یونا رو داشتم بخاطر همین تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم بپرسم ببینم کدوم بیمارستانه
یونا:با چانیول تو بیمارستان نشسته بودیم اصلا حالمون خوب نبود داشتم گریه میکردم که یهو یه شماره ی ناشناس بهم زنگ زد اشکامو پاک کردم و تا جایی میتونستم سعی کردم گریه نکنم و جواب دادم
(مکالمهی بین یونا و کوک)
یونا:الو شما؟ (بغض)
کوک:سلام یونا بابت اتفاقاتی که افتاده هم از تو و هم از چانیول خیلی معذرت میخوام کارم از قصد نبود
یونا:عوضی کثافت تو باعث حال الان ا.ت هستی (جیغ و گریه)
کوک:یونا ازت خواهش میکنم گریه نکن
یونا:چطور میتونم گریه نکنم (جیغ )
کوک:یونا لطف جیغ نزن
یونا:ازت متنفرم(گریه)
کوک:حق داری ازم متنفر باشی ولی میشه لطفا بگی شما الان تو کدوم بیمارستان هستین
یونا:بیمارستان(..........) (بغض)
(پایان مکالمه ی بین یونا و کوک)
کوک:زنگ زدم به یونا اصلا حالش خوب نبود ازش پرسیدم تو کدوم بیمارستان هستن یونا هم گفت تو همون لحظه تهیونگ اومد پیشم
تهیونگ:ا.ت چرا بیهوش شد
کوک:الان وقته این حرفا نیست من بائو برم بیمارستان پیش ا.ت (نگران)
تهیونگ:مگه میدونی کجاست
کوک :آره از یونا پرسیدم من باید برم (نگران)
تهیونگ:کوک تو که انقدر نگران ا.ت نبودی نکنه عاشق ا.ت شدی
کوک:اه من دیگه رفتم
تهیونگ:وایسا بزار منم بیام
کوک:باشه بیا
(تو همون لحظه جیمین اومد)
جیمین:کجا میخواین برین
کوک:بیمارستان پیش ا.ت
جیمین:منم میام
تهیونگ:باشه
پارت ۳۲
ویو کوک
وقتی داشتم با چانیول دعوا میکردم ا.ت رو محکم زدم ا.ت بیهوش شد و بردنش بیمارستان نمیدونم چرا ولی نگران ا.ت شدم از قبل شماره ی یونا رو داشتم بخاطر همین تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم بپرسم ببینم کدوم بیمارستانه
یونا:با چانیول تو بیمارستان نشسته بودیم اصلا حالمون خوب نبود داشتم گریه میکردم که یهو یه شماره ی ناشناس بهم زنگ زد اشکامو پاک کردم و تا جایی میتونستم سعی کردم گریه نکنم و جواب دادم
(مکالمهی بین یونا و کوک)
یونا:الو شما؟ (بغض)
کوک:سلام یونا بابت اتفاقاتی که افتاده هم از تو و هم از چانیول خیلی معذرت میخوام کارم از قصد نبود
یونا:عوضی کثافت تو باعث حال الان ا.ت هستی (جیغ و گریه)
کوک:یونا ازت خواهش میکنم گریه نکن
یونا:چطور میتونم گریه نکنم (جیغ )
کوک:یونا لطف جیغ نزن
یونا:ازت متنفرم(گریه)
کوک:حق داری ازم متنفر باشی ولی میشه لطفا بگی شما الان تو کدوم بیمارستان هستین
یونا:بیمارستان(..........) (بغض)
(پایان مکالمه ی بین یونا و کوک)
کوک:زنگ زدم به یونا اصلا حالش خوب نبود ازش پرسیدم تو کدوم بیمارستان هستن یونا هم گفت تو همون لحظه تهیونگ اومد پیشم
تهیونگ:ا.ت چرا بیهوش شد
کوک:الان وقته این حرفا نیست من بائو برم بیمارستان پیش ا.ت (نگران)
تهیونگ:مگه میدونی کجاست
کوک :آره از یونا پرسیدم من باید برم (نگران)
تهیونگ:کوک تو که انقدر نگران ا.ت نبودی نکنه عاشق ا.ت شدی
کوک:اه من دیگه رفتم
تهیونگ:وایسا بزار منم بیام
کوک:باشه بیا
(تو همون لحظه جیمین اومد)
جیمین:کجا میخواین برین
کوک:بیمارستان پیش ا.ت
جیمین:منم میام
تهیونگ:باشه
۳.۸k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.