فیک صاحب یونتان پارت ۹
فیک صاحب یونتان پارت ۹
رفتم رو صندلیم نشستمو کامپیوتر رو روشن کردم
که یکدفعه درو باز شد و یک خدمتکار تازه وارد قهورو گذاشت رو میز
خواست که بره بهش گفتم وایسا
خیلی راحت روشو کرد به منو گفت
علامت:&
&چیه
_بلد نیستی در بزنی
بعدشم چیه؟حرف زدن بلد نیستی؟(باید میگف بله قربان)
&یک اینکه فقط به کسایی که مهمن احترام میذارمو تو کسی نیستی دو هرجور دوست داشته باشم حرف میزنم به تو هیچ ربطی نداره
(راوی:بزنم تو دهنش آدم شه بیشعور)
_تو اخراجی
& نمیتونی
_اونوقت چرا
&رعیس باید اخراج کنه
توکه پخی نیستی
_تاحالا اسم بالای اتاقو دیدی؟(رعیس)
رفت بیرونو یه نگاه کرد بدوبدو اومد جلومو شروع کرد به گریه کردن
&توروخدا اخراجم نکنین لطفا
________________
بعد یه خماری طولانییییی
رفتم رو صندلیم نشستمو کامپیوتر رو روشن کردم
که یکدفعه درو باز شد و یک خدمتکار تازه وارد قهورو گذاشت رو میز
خواست که بره بهش گفتم وایسا
خیلی راحت روشو کرد به منو گفت
علامت:&
&چیه
_بلد نیستی در بزنی
بعدشم چیه؟حرف زدن بلد نیستی؟(باید میگف بله قربان)
&یک اینکه فقط به کسایی که مهمن احترام میذارمو تو کسی نیستی دو هرجور دوست داشته باشم حرف میزنم به تو هیچ ربطی نداره
(راوی:بزنم تو دهنش آدم شه بیشعور)
_تو اخراجی
& نمیتونی
_اونوقت چرا
&رعیس باید اخراج کنه
توکه پخی نیستی
_تاحالا اسم بالای اتاقو دیدی؟(رعیس)
رفت بیرونو یه نگاه کرد بدوبدو اومد جلومو شروع کرد به گریه کردن
&توروخدا اخراجم نکنین لطفا
________________
بعد یه خماری طولانییییی
۲.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.