عشق jungkook کاپل ات وکوک ژانر: درام، وعاشقانه Part one 1
ات) نشسته بودم خونه با گوشیم ور میرفتم بابام اومد پیشم وگفت قراره ببرم جایی رفتم اماده شدم وسوار ماشین شدیم و بعد چند دیقع رسیدیم به یه عمارت واردش شدیم یه پسر جذاب با یه تیپ خفن داخل عمارت بود. وارباب همه صداش میکردن (راستی بابای ات شغلش مافیا و اینا بوده) بابام به ارباب گف اوردمش دیگه بیخیالم شو مال تو باشه برام مهم نیس با من فقط کاری نداشته باش ترسیده بودم ارباب به خدمتکاراش گف بیان منو ببرن تو یه اتاق رفتم اتاق خفنی بود اما من مث چی گریه میکردم بابام چرا اینکارو با من کرد ازش متنفرم(راستی مامان ات تصادف کرده 5سال پیش ومرده) انقد گریه کرده بودم
که خوابم برده بود بیدار شدم ورفتم دست وصورتمو بشورم چشام انقد پف کرده بود که واز نمیشد خیلی گشنم بود اما نمیخواستم اون اربابو ببینم دیدم یه کسی در زدم گفتم بله خدمتکار گف ارباب گفتن تشیف بیارین پایین و نهار رو میل کنید گفتم نمیام با داددد خدمتکاره رف ارباب چن دیقه بعد بدون در زدن اومد تو وگف........
که خوابم برده بود بیدار شدم ورفتم دست وصورتمو بشورم چشام انقد پف کرده بود که واز نمیشد خیلی گشنم بود اما نمیخواستم اون اربابو ببینم دیدم یه کسی در زدم گفتم بله خدمتکار گف ارباب گفتن تشیف بیارین پایین و نهار رو میل کنید گفتم نمیام با داددد خدمتکاره رف ارباب چن دیقه بعد بدون در زدن اومد تو وگف........
۶.۷k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.