فقط مال من باش پارت ۴۱
بعد شماره سه چشمامو باز کرد تا چشمامو باز کردم شوکه شده بودم جونگ کوک قشنگ داشت بهم نگاه میکرد جلو روم سولی اومد درگوشم همه چیزو گفت من:ییییعنی سولی:اوهوم همون موقع تهیونگم در گوش جونگ کوک من:جونگ کوک منو بگیر همون موقع از هیجان زیاد چشمام رفت و بیهوش شدم
از زبون جونگ کوک
دیدم یونا داره بیهوش میشه با سرعت دوییدم سمتش و گرفتمش توبغلم من:یونا یونا بچه ها کی آب داره تهیونگ:داریم صبر کن اللن میارم تهیونگ رفت آب آورد بجایه اینکه بدم بهش ریختم رو صورتش همرو یخورده هم ریختم تو کله خودم که بهوش اومد چشماشو باز کرد من:یونا یونا:جونگ کوک خودتی من:آره خودمم قربونت بشم بعد از توبغلم پاشد نشست من:بهتری یونا:تو رو دیدم خوب شدم من:دلم برات یه زره شده بود نمیخوای بیای بغلم یونا:چرا نیام بعد همونجوری اومد تو بغلم منم بغلش کردم محکم افتادیم به گریه من:میدونی داغون بودم یونا:منم داغون بودم عشقم 😭😭😭 من:گریه نکن طاقت گریه هاتو ندارم 😢
از زبون خودم
اشکام میومد از تو بغلش اومدم بیرون گرفت اشکامو پاک کرد همون موقع لباشو گذاست رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد منم همراهیش کردم بعد جدا شدیم بعد بلندم کرد دور کمرمو با یه دستش گرفت کامل گرفتم بعد بلندم کرد بعد به هم لبخند زدیم جونگ کوک منو تو بغلش بود دور کمرمو گرفت و لپشو بخ لپم چسبوند منم دستشو گرفتم تهیونگ:مارو یادتون رفت من:آه بچه ها خیلی ممنون همتونو میگم کوک:آره مرسی اگه کمک شماها نبود شاید من هیچ وقت نمی تونستم یونا رو دوباره پیش خودم نگه دارم هیونگا ممنون همه:خواهش میکنم نامجون:واقعا حقتون بود کوک:کودومش جدا شدیم یا برگشتیم نامجون:هردوش من و کوک:چرااااااا نامجون:اولن جونگ کوک تقصیر خودت بود خیلی عجله کردی دوم واقعا نمیشه عشقه شمارو نابود سوم حرفی ندارم ☺(😐😂😂😂😂) کوک:درسته تقصیر منم بود بدون اینکه به یونا بگم خودسر کاری کردم واقعنم مغذرت میخوام من:الان نیست مهم اینه که باز باهمیم و دور نیستیم کوک:درسته گونمو بوسید جیمین:وایسا بمب شادی بترکونم انقدر فشار داد نشد کوک:بده من بترکونم جوجه زور نداری جیمین:میزنم تو سرت به نگو جوجه کوک:مگه نیستی جیمین:نهه(جونگ کوک ازیتش نکن😭😂😂) تهیونگ:بده من اصلا تهیونگ گرفت تق زد نامجون:خدایش دعوا نداشت😐(راست میگه😐😂😂) بعد چند دقیقه رفتیم من و جونگ کوک رفتیم پارک من بازو جونگ کوک و گرفتم نشستیم رو صندلیه تویه پارک نشستیم یوری شدیم و بهم چسبیده بودیم دستامونو رو سریه صندلی گذاشتیم اونم دستمو گرفت کوک:هنوز دیدنت سیر نشدم میخوام همینجوری نگات کنم من:جونگ کوک چرا هنوز فکر میکنم خواب میبینم هنوز باورم نشده کوک:منم همینطور من:میترسم شب بخوابم نباشی کوک:منم مثل توهم
از زبون جونگ کوک
دیدم یونا داره بیهوش میشه با سرعت دوییدم سمتش و گرفتمش توبغلم من:یونا یونا بچه ها کی آب داره تهیونگ:داریم صبر کن اللن میارم تهیونگ رفت آب آورد بجایه اینکه بدم بهش ریختم رو صورتش همرو یخورده هم ریختم تو کله خودم که بهوش اومد چشماشو باز کرد من:یونا یونا:جونگ کوک خودتی من:آره خودمم قربونت بشم بعد از توبغلم پاشد نشست من:بهتری یونا:تو رو دیدم خوب شدم من:دلم برات یه زره شده بود نمیخوای بیای بغلم یونا:چرا نیام بعد همونجوری اومد تو بغلم منم بغلش کردم محکم افتادیم به گریه من:میدونی داغون بودم یونا:منم داغون بودم عشقم 😭😭😭 من:گریه نکن طاقت گریه هاتو ندارم 😢
از زبون خودم
اشکام میومد از تو بغلش اومدم بیرون گرفت اشکامو پاک کرد همون موقع لباشو گذاست رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد منم همراهیش کردم بعد جدا شدیم بعد بلندم کرد دور کمرمو با یه دستش گرفت کامل گرفتم بعد بلندم کرد بعد به هم لبخند زدیم جونگ کوک منو تو بغلش بود دور کمرمو گرفت و لپشو بخ لپم چسبوند منم دستشو گرفتم تهیونگ:مارو یادتون رفت من:آه بچه ها خیلی ممنون همتونو میگم کوک:آره مرسی اگه کمک شماها نبود شاید من هیچ وقت نمی تونستم یونا رو دوباره پیش خودم نگه دارم هیونگا ممنون همه:خواهش میکنم نامجون:واقعا حقتون بود کوک:کودومش جدا شدیم یا برگشتیم نامجون:هردوش من و کوک:چرااااااا نامجون:اولن جونگ کوک تقصیر خودت بود خیلی عجله کردی دوم واقعا نمیشه عشقه شمارو نابود سوم حرفی ندارم ☺(😐😂😂😂😂) کوک:درسته تقصیر منم بود بدون اینکه به یونا بگم خودسر کاری کردم واقعنم مغذرت میخوام من:الان نیست مهم اینه که باز باهمیم و دور نیستیم کوک:درسته گونمو بوسید جیمین:وایسا بمب شادی بترکونم انقدر فشار داد نشد کوک:بده من بترکونم جوجه زور نداری جیمین:میزنم تو سرت به نگو جوجه کوک:مگه نیستی جیمین:نهه(جونگ کوک ازیتش نکن😭😂😂) تهیونگ:بده من اصلا تهیونگ گرفت تق زد نامجون:خدایش دعوا نداشت😐(راست میگه😐😂😂) بعد چند دقیقه رفتیم من و جونگ کوک رفتیم پارک من بازو جونگ کوک و گرفتم نشستیم رو صندلیه تویه پارک نشستیم یوری شدیم و بهم چسبیده بودیم دستامونو رو سریه صندلی گذاشتیم اونم دستمو گرفت کوک:هنوز دیدنت سیر نشدم میخوام همینجوری نگات کنم من:جونگ کوک چرا هنوز فکر میکنم خواب میبینم هنوز باورم نشده کوک:منم همینطور من:میترسم شب بخوابم نباشی کوک:منم مثل توهم
۱۹.۹k
۲۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.