فیک کوک ( عشق مافیا) پارت ۱۷
از زبان ا/ت
شب شده به ساعتی که توی دستم بود نگاه کردم ساعت ۹ چیزی هم نمیدن بخوریم حداقل ما که هیچی به این خانم بارداره بیچاره یچیزی بدن بلند شدم و گفتم : آهای نگهبان منو ببین گفت : چی میخوای گفتم : یچیزی بدین تا این خانم بخورن فشارشون پایین نیاد گفت : ما نمیتونیم بدون دستور رییس کاری کنیم گفتم : پس منو ببر پیشه رییست لینا گفت : نه ا/ت خیلی خطرناکه نرو گفتم : نترس من چیزیم نمیشه
نگهبان رفت منم پشتش رفتم سرم گیج میرفت رسیدیم به جونگ کوک نگهبان گفت : قربان این دختر میخواد باهاتون حرف بزنه برگشت وقتی منو دید به نگهبان گفت که بره
الان منو اون بودیم فقط گفت : چی میخوای گفتم : دستور بده یچیزی واسه اون مردم بیچاره ببرن تا بخورن گفت : انگار حالت خوبه نیست گفتم : من خوبم گفت : باشه حالا دیگه برو خواستم یه قدم بردارم که سرم گیج رفت و تعادلم رو از دست دادم اما جونگ کوک به موقع گرفتم فوراً ازش جدا شدم گفتم: خوبم برو کنار ولی یهو براید استایل بغلم کرد گفتم : ولم کن گفتم که خوبم گفت : خوب نیستی حالا هم ساکت شو
شب شده به ساعتی که توی دستم بود نگاه کردم ساعت ۹ چیزی هم نمیدن بخوریم حداقل ما که هیچی به این خانم بارداره بیچاره یچیزی بدن بلند شدم و گفتم : آهای نگهبان منو ببین گفت : چی میخوای گفتم : یچیزی بدین تا این خانم بخورن فشارشون پایین نیاد گفت : ما نمیتونیم بدون دستور رییس کاری کنیم گفتم : پس منو ببر پیشه رییست لینا گفت : نه ا/ت خیلی خطرناکه نرو گفتم : نترس من چیزیم نمیشه
نگهبان رفت منم پشتش رفتم سرم گیج میرفت رسیدیم به جونگ کوک نگهبان گفت : قربان این دختر میخواد باهاتون حرف بزنه برگشت وقتی منو دید به نگهبان گفت که بره
الان منو اون بودیم فقط گفت : چی میخوای گفتم : دستور بده یچیزی واسه اون مردم بیچاره ببرن تا بخورن گفت : انگار حالت خوبه نیست گفتم : من خوبم گفت : باشه حالا دیگه برو خواستم یه قدم بردارم که سرم گیج رفت و تعادلم رو از دست دادم اما جونگ کوک به موقع گرفتم فوراً ازش جدا شدم گفتم: خوبم برو کنار ولی یهو براید استایل بغلم کرد گفتم : ولم کن گفتم که خوبم گفت : خوب نیستی حالا هم ساکت شو
۹۱.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.