now post
part 14❄️
Cherry chocolate🍒🍫
هانا:جیمین دیگه داری میترسونیم درست حرف بزن ببینم چی میگی
جیمین:راستش پدر من یه خلافکاره یا راحت تر یه مافیاست
دهنم باز مونده بود چی میگفت
بلند شدم و از روی ترس میخندیدم
هانا:شوخی میکنی دیگه،،،،اره خیلی بامزه بود،،،،،،خب این اتاق چیه؟
جیمین با پشیمونی نگاهم میکرد بلند شد و روبه روم قرار گرفت
جیمین:هانا ببین منو،،،من شوخی نمیکنم هر چی میگم واقعیته
هانا:جیمین
دوتا دستم رو گرفت و به خودش نزدیک کرد صورتش رو اورد نزدیک جوری که نفسامون به هم برخورد میکرد و چشماشو بست و خیلی اروم گفت
جیمین:ببین هانا این کار پدر منه و من فقط مثل یه وارثم که این کار رو سرپا نگه داشتم من تورو دوست دارم موقعیتی الان توش هستیم رو دوست دارم مطمئن باش هیچکاری نمیکنم که خرابش کنم
هانا:جیمین یعنی تو هیچ خلافی نکردی
صورتش رو کمی دور تر کرد تا منو بینن
جیمین:نه هانا من فقط الان موقعیتم رو گفتم اونا فکر میکنن من اینکارم ولی من حتی یه خلافم نکردم فقط....
هانا:فقط چی؟
جیمین:فقط الکس
سرم رو دور تر کردم
جیمین:الکس رو فرستادم پیش پدرم تا اون حسابش رو برسه
هانا:تو چیکار کردی جیمین
لحنش جدی شد
جیمین:هانا الان که دارم همه چیز رو میگم اینم بگم هر کسی بخواد تورو اذیت کنه و ازارت بده میشن یکی عین پدرم اگه یه روز اون عوضی که واست گل میفرسته رو پیدا کنم دیگه پیش پدرم نمیفرستمش یه راست خودم حالش رو سرجاش میارم
ته قلبم گرم شد حس امنیت میکردم حرفاش باعث ارامش بود
هانا: جیمین تا وقتی اجباری در کار نباشه کاری نکن،،،،لطفا.
جیمین:این یعنی چی؟
لایک و کامنت فراموش نشه.❄️
Cherry chocolate🍒🍫
هانا:جیمین دیگه داری میترسونیم درست حرف بزن ببینم چی میگی
جیمین:راستش پدر من یه خلافکاره یا راحت تر یه مافیاست
دهنم باز مونده بود چی میگفت
بلند شدم و از روی ترس میخندیدم
هانا:شوخی میکنی دیگه،،،،اره خیلی بامزه بود،،،،،،خب این اتاق چیه؟
جیمین با پشیمونی نگاهم میکرد بلند شد و روبه روم قرار گرفت
جیمین:هانا ببین منو،،،من شوخی نمیکنم هر چی میگم واقعیته
هانا:جیمین
دوتا دستم رو گرفت و به خودش نزدیک کرد صورتش رو اورد نزدیک جوری که نفسامون به هم برخورد میکرد و چشماشو بست و خیلی اروم گفت
جیمین:ببین هانا این کار پدر منه و من فقط مثل یه وارثم که این کار رو سرپا نگه داشتم من تورو دوست دارم موقعیتی الان توش هستیم رو دوست دارم مطمئن باش هیچکاری نمیکنم که خرابش کنم
هانا:جیمین یعنی تو هیچ خلافی نکردی
صورتش رو کمی دور تر کرد تا منو بینن
جیمین:نه هانا من فقط الان موقعیتم رو گفتم اونا فکر میکنن من اینکارم ولی من حتی یه خلافم نکردم فقط....
هانا:فقط چی؟
جیمین:فقط الکس
سرم رو دور تر کردم
جیمین:الکس رو فرستادم پیش پدرم تا اون حسابش رو برسه
هانا:تو چیکار کردی جیمین
لحنش جدی شد
جیمین:هانا الان که دارم همه چیز رو میگم اینم بگم هر کسی بخواد تورو اذیت کنه و ازارت بده میشن یکی عین پدرم اگه یه روز اون عوضی که واست گل میفرسته رو پیدا کنم دیگه پیش پدرم نمیفرستمش یه راست خودم حالش رو سرجاش میارم
ته قلبم گرم شد حس امنیت میکردم حرفاش باعث ارامش بود
هانا: جیمین تا وقتی اجباری در کار نباشه کاری نکن،،،،لطفا.
جیمین:این یعنی چی؟
لایک و کامنت فراموش نشه.❄️
۴۱۹
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.