fake
ببخشید بد قولی کردم ولی نتم تموم شده بود نتونستم بزارم و اینکه ببخشید کمه فردا بیشتر مینویسم و میزارم
ویو ادمین(خودم)
اونها به فرودگاه رفتن ولی ا/ت باهاشون نرفته بود و ا/ت موند خونه خودشون
ا/ت: میدونستم تنهام میزاره آره آره میدونستم
...........
کوک:من نمیخوام برم
کلویی:بریم دیگه پسر دایی جونم
کوک:کلویی ساکت
اونها از هم خداحافظی کردن ولی کوک خیلی دنبال ا/ت میگشت اما پیداش نکرد
کوک:عمو جون ا/ت کجاس؟
پ.ت:ببخشید کوک ولی حالش خوب نبود
کوک:یعنی نمیاد کلا
پ.ت:فکر نمیکنم بیاد
ویو راوی
کوک با دلتنگی و ناراحتی سمت هواپیما رفت دلتنگ دخترک بود و ناراحت برای اینکه دیگه معلوم نبود کی میتونه بدن دخترک و تو آغوشش جا بده به سمت هواپیما رفت و رو صندلی نشست کمربندشو بست و هواپیما شروع به حرکت کرد که حرکت کردن هواپیما مصادف شد با ریختن اشک های مرواریدی پسر ما و دخترک هم اونطرف بی خبر از حال و وضعیت عشقش درحاله اشک ریختن بود و صدای گریه هاش و هق هق کردناش کل فضای خونه رو پر کرده بود
ویو ادمین(خودم)
اونها به فرودگاه رفتن ولی ا/ت باهاشون نرفته بود و ا/ت موند خونه خودشون
ا/ت: میدونستم تنهام میزاره آره آره میدونستم
...........
کوک:من نمیخوام برم
کلویی:بریم دیگه پسر دایی جونم
کوک:کلویی ساکت
اونها از هم خداحافظی کردن ولی کوک خیلی دنبال ا/ت میگشت اما پیداش نکرد
کوک:عمو جون ا/ت کجاس؟
پ.ت:ببخشید کوک ولی حالش خوب نبود
کوک:یعنی نمیاد کلا
پ.ت:فکر نمیکنم بیاد
ویو راوی
کوک با دلتنگی و ناراحتی سمت هواپیما رفت دلتنگ دخترک بود و ناراحت برای اینکه دیگه معلوم نبود کی میتونه بدن دخترک و تو آغوشش جا بده به سمت هواپیما رفت و رو صندلی نشست کمربندشو بست و هواپیما شروع به حرکت کرد که حرکت کردن هواپیما مصادف شد با ریختن اشک های مرواریدی پسر ما و دخترک هم اونطرف بی خبر از حال و وضعیت عشقش درحاله اشک ریختن بود و صدای گریه هاش و هق هق کردناش کل فضای خونه رو پر کرده بود
۱۱.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.