orchid p8(little smut)
وقتی از اسانسور اومدیم بیرون،من داشتم همه جارو نگاه میکردم.میپرسید چرا عمارتش اسانسور داره؟چون اون اقای کوفتی از ارتفاع خوشش میاد و اتاقش اخرین طبقه ی عمارته.میتونستی از پله ها هم بیای اگر از جون پاهات سیر شده باشی!/:توی همین افکار بودم که یهو دیدم رو هوام و افتادم رو کولش!با جیغ جیغ و مشت های محکم تو کمرش،ازش خاستم تا منو بزاره زمین ولی هیچ اثری نداشت.من راهی رو میدیم که طی میکنیم نه راهی که قرار بود طی کنیم بنابر این نمیفهمیدم منو کجا میبرد. فقط وقتی ب ی جایی رسید، کمی مکث کردو من صدای باز شدن درو شنیدم. رفت تو و درو بست و قفل کرد. کمی ترسیدم. اتاق کاملا مشکی بود. حتی تختش! و صدای قفل شدن در و حرکت اون ب سمت تخت، اصلا کمکی ب نترسیدنم نمیکرد.. منو امحکم انداخت رو تخت و باعث شد چند بار تکون بخورم و بتونم تعادلمو بدست بیارم. اون بالای تخت وایسادو نگاهی به ناخوناش کرد و شروع کرد دور و اطراف تخت راه رفتن:
_خب. انتخاب کن ارکید. من، یا دستت؟
منظورشو خوب فهمیدم ولی نتونستم زبونمو کنترل کنم و گفتم
منظورت از خودت چیه؟ میخای با من سکس کنی؟
اون نیشخندی زد و گفت
_معلومه که نه. من برای معاشقمون برنامه های خاصی دارم بیبی.. بگذریم! انتخاب کن.
اگه قرار نبود سکس کنیم، میتونستم لذت ببرم...
خ.. خودتو میخام!
اون بشکنی زد و گفت
_الحق ک پسر خودمی!
و بدون لحظه ای درنگ، روی تخت پرید و خیمه زد روم و شروع ب بوسیدنم کرد. مک های توی اسانسور، باعث شده بودن لب هام باد کنن و مک های دوباره ی تهیونگ، درد لذت بخشی رو بهم منتقل میکردن. با زبونش ضربه ای ب دندونم زد که دهنمو باز کردم و اون زبون متجاوزش رو داخل دهنم فرستاد. کل دهنمو فتح کرد لعنتی! وقتیکه ازم جدا شد و شروع ب نفس نفس زدن کرد، متوجه شدم که لبای اون هم باد کردن... سرشو توی گردنم فرو کرده بود و میبوسید و مک میزد. مطمئن بودم گردنمو بنفش کرده... بماند ک من چقدررررر خوشم اومده بود. لامصب ی حسی داشت بهتر از پرواز پروانه ها/: همش ناله های خفه و اروم میکردم. وقتی شاهرگمو گاز ارومی گرفت، از لذتی ک بهم منتقل شده بود ناله ی بلندی سر دادم و سر اونو بیشتر ب گردنم فشردم. توی همون مواقع یکی در زد که باعث شد بی توجه به اینکه در قفله، اونو کامل هلش بدم. نگاه چپکی ای نثارم کرد و بلند گفت
_کیه و چی میخاد؟
خدمتکار گفت
_ارباب، خانم مری تشریف اوردن و کارتون دارند. میگند واجبه.
چشماشو توی حدقه چرخوند و گفت
_بهش بگو کارم خیلی واجبه..
و نگاه شیطانی ای نثار من کرد و باعث شد با خجالت نگاهمو ازش بگیرم
_بهش بگو حداکثر تا بیست دقیقه ی دیگه میرم پیشش.
_خب. انتخاب کن ارکید. من، یا دستت؟
منظورشو خوب فهمیدم ولی نتونستم زبونمو کنترل کنم و گفتم
منظورت از خودت چیه؟ میخای با من سکس کنی؟
اون نیشخندی زد و گفت
_معلومه که نه. من برای معاشقمون برنامه های خاصی دارم بیبی.. بگذریم! انتخاب کن.
اگه قرار نبود سکس کنیم، میتونستم لذت ببرم...
خ.. خودتو میخام!
اون بشکنی زد و گفت
_الحق ک پسر خودمی!
و بدون لحظه ای درنگ، روی تخت پرید و خیمه زد روم و شروع ب بوسیدنم کرد. مک های توی اسانسور، باعث شده بودن لب هام باد کنن و مک های دوباره ی تهیونگ، درد لذت بخشی رو بهم منتقل میکردن. با زبونش ضربه ای ب دندونم زد که دهنمو باز کردم و اون زبون متجاوزش رو داخل دهنم فرستاد. کل دهنمو فتح کرد لعنتی! وقتیکه ازم جدا شد و شروع ب نفس نفس زدن کرد، متوجه شدم که لبای اون هم باد کردن... سرشو توی گردنم فرو کرده بود و میبوسید و مک میزد. مطمئن بودم گردنمو بنفش کرده... بماند ک من چقدررررر خوشم اومده بود. لامصب ی حسی داشت بهتر از پرواز پروانه ها/: همش ناله های خفه و اروم میکردم. وقتی شاهرگمو گاز ارومی گرفت، از لذتی ک بهم منتقل شده بود ناله ی بلندی سر دادم و سر اونو بیشتر ب گردنم فشردم. توی همون مواقع یکی در زد که باعث شد بی توجه به اینکه در قفله، اونو کامل هلش بدم. نگاه چپکی ای نثارم کرد و بلند گفت
_کیه و چی میخاد؟
خدمتکار گفت
_ارباب، خانم مری تشریف اوردن و کارتون دارند. میگند واجبه.
چشماشو توی حدقه چرخوند و گفت
_بهش بگو کارم خیلی واجبه..
و نگاه شیطانی ای نثار من کرد و باعث شد با خجالت نگاهمو ازش بگیرم
_بهش بگو حداکثر تا بیست دقیقه ی دیگه میرم پیشش.
۹.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.