رمان
پارت ۵
ا.ت: همه داشتند به من و وی نگاه میکردند که یهو اونجا تیراندازی شد.
وی: ا.ت حالت خوبه ؟
ا.ت: فکر کنم تیر خوردم.
وی: بادیگارد بیا کمک کن ا.ت رو ببرم داخل ماشین.
بادیگارد: ......
وی: ا.ت حالت خوبه ، ا.ت لطفا بیدار بمون ، ا.ت ، سریع تر حرکت کن.(با داد)
وی: خدمت کار زنگ بزن دکتر بیاد .
ا.ت طاقت بیار . (پرش زمانی وقتی دکتر اومد)
وی: دکتر حالش خوب میشه؟؟
دکتر: آره خوب میشه ولی فقط یک مشکلی هست .
وی: بنال دیگه وگرنه میکشمت.
دکتر: ایشون دیگه نمی تونن باردار بشن.
وی: چییییی تو مطمئنی ؟؟
دکتر: بله ، فعلا آقای وی.
(دکتر رفت)
ا.ت: وی
وی: بالاخره بهوش اومدی بیبی
ا.ت: مشیه بهت بگم ددی ؟ لطفا
وی: باش بیب🥲
ا.ت: ددی من گشنمههه
وی: الان میگم خدمتکارا برات کیک توت فرنگی بیارن .
ا.ت: ددی میشه بگی نوشیدنی هم بیارن؟
وی: اوم بیبی من شیطون شده. خدمتکار یه کیک توت فرنگی و نوشیدنی بیارین واسه بیبی من .
ا.ت: ددی
وی: اینجوری من رو صدا نکن دارم کنترل خودم رو از دست میدمم
ا.ت: ددی،ددی؛؛ددییییی.
وی: دیگه واقعا نمی تونم (لباس هاش رو ور اورد)
ا.ت: ددی نههه من دردم میاد ترو خدا ددی🥺
........
ا.ت: همه داشتند به من و وی نگاه میکردند که یهو اونجا تیراندازی شد.
وی: ا.ت حالت خوبه ؟
ا.ت: فکر کنم تیر خوردم.
وی: بادیگارد بیا کمک کن ا.ت رو ببرم داخل ماشین.
بادیگارد: ......
وی: ا.ت حالت خوبه ، ا.ت لطفا بیدار بمون ، ا.ت ، سریع تر حرکت کن.(با داد)
وی: خدمت کار زنگ بزن دکتر بیاد .
ا.ت طاقت بیار . (پرش زمانی وقتی دکتر اومد)
وی: دکتر حالش خوب میشه؟؟
دکتر: آره خوب میشه ولی فقط یک مشکلی هست .
وی: بنال دیگه وگرنه میکشمت.
دکتر: ایشون دیگه نمی تونن باردار بشن.
وی: چییییی تو مطمئنی ؟؟
دکتر: بله ، فعلا آقای وی.
(دکتر رفت)
ا.ت: وی
وی: بالاخره بهوش اومدی بیبی
ا.ت: مشیه بهت بگم ددی ؟ لطفا
وی: باش بیب🥲
ا.ت: ددی من گشنمههه
وی: الان میگم خدمتکارا برات کیک توت فرنگی بیارن .
ا.ت: ددی میشه بگی نوشیدنی هم بیارن؟
وی: اوم بیبی من شیطون شده. خدمتکار یه کیک توت فرنگی و نوشیدنی بیارین واسه بیبی من .
ا.ت: ددی
وی: اینجوری من رو صدا نکن دارم کنترل خودم رو از دست میدمم
ا.ت: ددی،ددی؛؛ددییییی.
وی: دیگه واقعا نمی تونم (لباس هاش رو ور اورد)
ا.ت: ددی نههه من دردم میاد ترو خدا ددی🥺
........
۷.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱