زندگی یک شیطان
پارت 13
*دکتر چیشده
8متاسفانه چاقویی که
*زندس
8........
*با تو عم زندس؟؟؟
8بله ولی
*مهم نیست
8اتفاقا خیلی هم مهمه آقا(با داد)(سر بچم داد نزنییییییییید)
*هوففففففففف چیشده بنال
8اون خانوم با چاقویی که خوردن دیگه تا آخر عمر نمی تونن باردار بشن
*خوب که چی حالا تو این وضعیت بارداری اون ب چ دردم می خوره
8این ممکنه ب خودشون هم آسیب بزنه میفهمین
*اههههههههههههههه نگران نباش چیزی نمیشه اون 9 تا جون داره
8نه نداره ممکنه چند ماه نتونه راه بره ممکنه چند ماه نتونه غذا بخوره ممکنه نتونه از دستش استفاده کنه و ممکنه نتونه حرف بزنه
*خوب یبار بگو فلج شده دیگه
8فلج نشده ولی زیاد هم با اون تفاوتی نداره
*خوب درمانش چیه
8فک نکنم با این وعض اعصاب شما اون درمان بشه فعلا تا درمان کاملش بستری میشه
*باش چ بهتر
8واقعا که
*کی میتونم ببینمش
8هر وقت بهوش اومد
*کی بهوش میاد
8نیم ساعت دیگه
*باش پس من نیم ساعت دیگه میام
8گفتم نیم ساعت دیگه بهوش میاد نگفتم که کی می تونید ببینیدش
8منو مسخره کردی خوب مث آدم بگو کی می تونم ببینمش
8من آدم نیستم گرگینم و از وقت ملاقات گذشته شما دیگه باید فردا بیاین
*اههههه باش
*فعلا
8...
ویو کوک
داشتم وانمود می کردم بهش اهمیت نمی دم ولی واقعا ته قلبم همش تیر می کشید و نگرانش بودم یعنی چی که نیمه فلج شده
ویو پگی
چشامو که باز کردم تو بیمارستان بودم خواستم مث فیلما لوس بازی در بیارم که من کجام ولی صدام در نیومد اصن نمیتونستم تکون بخورم احساس می کردم فقط گوش و چشم مال خودمه و البته دماغ (این لعنتی هم چسبیده به صورت هی هیم گشاد تر میشه😒😒)
ویو پدر بزرگ
دادم رد اون نفوذی غربی رو گرفتن اون دیگه از عمارت رفته بود اما جاسوس گذاشته بود تنها جاسوسایی که ازش پیدا کردیم خانوم میچا و صاحب رستوران بود دقیقا دوتا فردی که پگی تو این روزا باهاشون ارتباط داشت میدونستم هدفشون پگی اما منتظر فرصت بودم تا حسابشونو برسم
ادامه دارد........
این بار دیگه انصافاً بد جایی تموم نکردم🤣🤣😁
*دکتر چیشده
8متاسفانه چاقویی که
*زندس
8........
*با تو عم زندس؟؟؟
8بله ولی
*مهم نیست
8اتفاقا خیلی هم مهمه آقا(با داد)(سر بچم داد نزنییییییییید)
*هوففففففففف چیشده بنال
8اون خانوم با چاقویی که خوردن دیگه تا آخر عمر نمی تونن باردار بشن
*خوب که چی حالا تو این وضعیت بارداری اون ب چ دردم می خوره
8این ممکنه ب خودشون هم آسیب بزنه میفهمین
*اههههههههههههههه نگران نباش چیزی نمیشه اون 9 تا جون داره
8نه نداره ممکنه چند ماه نتونه راه بره ممکنه چند ماه نتونه غذا بخوره ممکنه نتونه از دستش استفاده کنه و ممکنه نتونه حرف بزنه
*خوب یبار بگو فلج شده دیگه
8فلج نشده ولی زیاد هم با اون تفاوتی نداره
*خوب درمانش چیه
8فک نکنم با این وعض اعصاب شما اون درمان بشه فعلا تا درمان کاملش بستری میشه
*باش چ بهتر
8واقعا که
*کی میتونم ببینمش
8هر وقت بهوش اومد
*کی بهوش میاد
8نیم ساعت دیگه
*باش پس من نیم ساعت دیگه میام
8گفتم نیم ساعت دیگه بهوش میاد نگفتم که کی می تونید ببینیدش
8منو مسخره کردی خوب مث آدم بگو کی می تونم ببینمش
8من آدم نیستم گرگینم و از وقت ملاقات گذشته شما دیگه باید فردا بیاین
*اههههه باش
*فعلا
8...
ویو کوک
داشتم وانمود می کردم بهش اهمیت نمی دم ولی واقعا ته قلبم همش تیر می کشید و نگرانش بودم یعنی چی که نیمه فلج شده
ویو پگی
چشامو که باز کردم تو بیمارستان بودم خواستم مث فیلما لوس بازی در بیارم که من کجام ولی صدام در نیومد اصن نمیتونستم تکون بخورم احساس می کردم فقط گوش و چشم مال خودمه و البته دماغ (این لعنتی هم چسبیده به صورت هی هیم گشاد تر میشه😒😒)
ویو پدر بزرگ
دادم رد اون نفوذی غربی رو گرفتن اون دیگه از عمارت رفته بود اما جاسوس گذاشته بود تنها جاسوسایی که ازش پیدا کردیم خانوم میچا و صاحب رستوران بود دقیقا دوتا فردی که پگی تو این روزا باهاشون ارتباط داشت میدونستم هدفشون پگی اما منتظر فرصت بودم تا حسابشونو برسم
ادامه دارد........
این بار دیگه انصافاً بد جایی تموم نکردم🤣🤣😁
۹.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.