از زبان ات یا ویو ات
از زبان ات یا ویو ات
ـــــــــــــــــــــــــ...........
الان حدود 4 سال امریکا زندگی میکنم
یک زندگی خیلی عادی دارم
و میرم دانشگاه و بعد میرم مک دونالد کار میکنم و در اخر میرم کلاس باله
ما خانواده پولداری هستیم اما خودم خرج خودمو در میارم
از خواب بیدار شدم چند دقیقه هنگ کرده بودم
وقتی به ساعت نگاه کردم از حالت فریز در اومدم و وارد دستشویی شدم صورتمو شستم و مسواک زدم از دستشویی خارج شدم حلوی میز ارایش تینت صورتی زدم و لباس برای مدرسه بیرون و باله رو برداشتم امروز یکشنبه بود و کلاس داشتم
چون داخل دانشگاه ها فرم ازاد بود
پس هودی پوشیدم و شلوار کارگو پوشیدم کولم رو انداختم روی شونم و راه افتادم میتونستم ماشین بخرم اما ترجیح میدادم راه برم
به مدرسه رسیدن حس عجیبی داشتم درسته انتقال شدم و تازه به اینجا اومده بودم حس خوبی نداشتم
همه با غضب نگاهم میکردن و این باعث میشد معذب بشم
رفتم سمت دفتر مدیر
در زدم و رفتم داخل
یور: سلام چئون یور هستم یا مرلید یور
مدیر مردی خوشرو و خوش استایل بود
مدیر: اوه سلام به یکی میسپارم شما رو به کلاستون راهنمایی کنه
یور: خیلی ممنون
از اتاق خارج شدم
پسری رو دیدم دستش توی جیبش بود و سرش پایین بود
یور: اوه فکر میکنم شما باید من رو به کلاس راهنمایی کنید؟
پسر: چرا باید همچین کاری کنم با یه فقیر بگردم
ویو یور
نفس عمیقی سر دادم
و ادامه دادم: فکر کنم مدیر همچین چیزی رو گفتن
پسر دست زد به لباسم و گفت: اییی کی از اینا میخره چقدر زشته
کلی دختر جمع شده بودن میتونم بگم کره هرچقدر احترام داره اینا ندارن
ات: دست نزن بهم خوشم نمیاد به چه حقی میگی زشت هست و اینکه اگر من اراده کنم تو همین الان کسی نفهمه میمیری
پسر موهای یور رو گرفت
یور: دردم گرفت سعی در خونسرد بودن نشون میدادم
یور: بذارم زمین
اره قدم کوتاه بود
یور: دوست ندارم اون روم رو ببینی
پسر: نشونمون بده
ات: اوه کسی پاچه خواری نمیکنه
جئون داشتاز دور نظاره میکرد میتوتست بره اون عوضی رو بع وجیهه ترین شکل ممکن بکشه اما میخواست ببینه ات چه میکنه
ـــــــــــــــــــــــــ...........
الان حدود 4 سال امریکا زندگی میکنم
یک زندگی خیلی عادی دارم
و میرم دانشگاه و بعد میرم مک دونالد کار میکنم و در اخر میرم کلاس باله
ما خانواده پولداری هستیم اما خودم خرج خودمو در میارم
از خواب بیدار شدم چند دقیقه هنگ کرده بودم
وقتی به ساعت نگاه کردم از حالت فریز در اومدم و وارد دستشویی شدم صورتمو شستم و مسواک زدم از دستشویی خارج شدم حلوی میز ارایش تینت صورتی زدم و لباس برای مدرسه بیرون و باله رو برداشتم امروز یکشنبه بود و کلاس داشتم
چون داخل دانشگاه ها فرم ازاد بود
پس هودی پوشیدم و شلوار کارگو پوشیدم کولم رو انداختم روی شونم و راه افتادم میتونستم ماشین بخرم اما ترجیح میدادم راه برم
به مدرسه رسیدن حس عجیبی داشتم درسته انتقال شدم و تازه به اینجا اومده بودم حس خوبی نداشتم
همه با غضب نگاهم میکردن و این باعث میشد معذب بشم
رفتم سمت دفتر مدیر
در زدم و رفتم داخل
یور: سلام چئون یور هستم یا مرلید یور
مدیر مردی خوشرو و خوش استایل بود
مدیر: اوه سلام به یکی میسپارم شما رو به کلاستون راهنمایی کنه
یور: خیلی ممنون
از اتاق خارج شدم
پسری رو دیدم دستش توی جیبش بود و سرش پایین بود
یور: اوه فکر میکنم شما باید من رو به کلاس راهنمایی کنید؟
پسر: چرا باید همچین کاری کنم با یه فقیر بگردم
ویو یور
نفس عمیقی سر دادم
و ادامه دادم: فکر کنم مدیر همچین چیزی رو گفتن
پسر دست زد به لباسم و گفت: اییی کی از اینا میخره چقدر زشته
کلی دختر جمع شده بودن میتونم بگم کره هرچقدر احترام داره اینا ندارن
ات: دست نزن بهم خوشم نمیاد به چه حقی میگی زشت هست و اینکه اگر من اراده کنم تو همین الان کسی نفهمه میمیری
پسر موهای یور رو گرفت
یور: دردم گرفت سعی در خونسرد بودن نشون میدادم
یور: بذارم زمین
اره قدم کوتاه بود
یور: دوست ندارم اون روم رو ببینی
پسر: نشونمون بده
ات: اوه کسی پاچه خواری نمیکنه
جئون داشتاز دور نظاره میکرد میتوتست بره اون عوضی رو بع وجیهه ترین شکل ممکن بکشه اما میخواست ببینه ات چه میکنه
۳.۴k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.