سرگذشت ذوالقرنین در آیات قرآن...👇
أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ ۖ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا «{۸۳}»
از تو دربارهی ذوالقرنین میپرسند. بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد.
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا «{۸۴}»
ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسائل هر چیزی را در اختیارش نهادیم.
فَأَتْبَعَ سَبَبًا «{۸۵}»
او هم سبب را پیگیری کرد.
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا «{۸۶}»
تا وقتی که به غروبگاه خورشید رسید. به نظرش آمد که آفتاب در چشمهی گِلآلودِ تیره رنگی فرو میرود، و در آنجا گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا آنان را عذاب میدهی، و یا این که نسبت بدیشان خوبی میکنی.
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا «{۸۷}»
گفت: امّا کسانی که ستم کنند، آنان را مجازات خواهم کرد، سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده میشوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد.
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا «{۸۸}»
و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، پاداش نیکو خواهند داشت، و ما دستور سهل و سادهای در حق ایشان صادر مینمائیم.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا «{۸۹}»
سپس از وسیله استفاده کرد.
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا «{۹۰}»
تا وقتی که به محلّ طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی بهرهی ایشان نکرده بودیم.
كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا «{۹۱}»
همان گونه و ما از آنچه میکرد، کاملاً مطّلع بودیم.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا «{۹۲}»
سپس از وسیله سود جست.
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا «{۹۳}»
تا آن گاه که به میان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند.
قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا «{۹۴}»
گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند؛ آیا برای تو هزینهای معیّن داریم که میان ما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازی؟
قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا «{۹۵}»
گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است بهتر است پس مرا با نیرو یاری کنید، تا میان شما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازم.
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا «{۹۶}»
قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد گفت: بدان بدمید؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا بر این بریزم.
فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا «{۹۷}»
اصلاً نتوانستند از آن بالا روند، و به هیچ وجه نتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند.
قَالَ هَٰذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي ۖ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ ۖ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا «{۹۸}»
گفت: این از مرحمت پروردگار من است؛ و هرگاه وعدهی خدا فرا رسد؛ آن را ویران و با زمین یکسان میکند، و وعدهی پروردگار من حق است.
سوره کهف ,, آیات ۸۳ / ۹۸
جزء: 16
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ ۖ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا «{۸۳}»
از تو دربارهی ذوالقرنین میپرسند. بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد.
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا «{۸۴}»
ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسائل هر چیزی را در اختیارش نهادیم.
فَأَتْبَعَ سَبَبًا «{۸۵}»
او هم سبب را پیگیری کرد.
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا ۗ قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا «{۸۶}»
تا وقتی که به غروبگاه خورشید رسید. به نظرش آمد که آفتاب در چشمهی گِلآلودِ تیره رنگی فرو میرود، و در آنجا گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا آنان را عذاب میدهی، و یا این که نسبت بدیشان خوبی میکنی.
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا «{۸۷}»
گفت: امّا کسانی که ستم کنند، آنان را مجازات خواهم کرد، سپس در آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده میشوند و ایشان را به عذاب شدیدی گرفتار خواهد کرد.
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا «{۸۸}»
و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، پاداش نیکو خواهند داشت، و ما دستور سهل و سادهای در حق ایشان صادر مینمائیم.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا «{۸۹}»
سپس از وسیله استفاده کرد.
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا «{۹۰}»
تا وقتی که به محلّ طلوع خورشید رسید. دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که برای حفظ خود از آن، ما پوششی بهرهی ایشان نکرده بودیم.
كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا «{۹۱}»
همان گونه و ما از آنچه میکرد، کاملاً مطّلع بودیم.
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا «{۹۲}»
سپس از وسیله سود جست.
حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا «{۹۳}»
تا آن گاه که به میان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند.
قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا «{۹۴}»
گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند؛ آیا برای تو هزینهای معیّن داریم که میان ما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازی؟
قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا «{۹۵}»
گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است بهتر است پس مرا با نیرو یاری کنید، تا میان شما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازم.
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا «{۹۶}»
قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد گفت: بدان بدمید؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا بر این بریزم.
فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا «{۹۷}»
اصلاً نتوانستند از آن بالا روند، و به هیچ وجه نتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند.
قَالَ هَٰذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي ۖ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ ۖ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا «{۹۸}»
گفت: این از مرحمت پروردگار من است؛ و هرگاه وعدهی خدا فرا رسد؛ آن را ویران و با زمین یکسان میکند، و وعدهی پروردگار من حق است.
سوره کهف ,, آیات ۸۳ / ۹۸
جزء: 16
۲.۵k
۱۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.