&( like crazy )&

&( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_²

«جیمین ویو»
بازم یه صبح مسخره شروع شد قتل، دستورات بابا و جمع و جور کردن پرونده های شرکت اوففف خسته شدم
میخوام یه عمارت جدید برای خودم بگیرم الان دیگه جونگکوک زیر دست باباست و دیگه با من کاری زیادی نداره....بلند شدم و یه حمام چند مینی رفتم و زدم بیرون در کمد کت هامو باز کردم و کت مشکی رنگی در اوردم، در کمد شلوار هامو باز کردم و یه شلوار ست کتم برداشتم بعد در کمد پیراهنامو باز کردم و یه پیراهن سفید در اوردم برای زیر کتم و بعد از داخل کشوی کرواتام، کروات مشکی رنگی در اوردم و پوشیدمشو بعد هم موهامو خشک کردم و حالت دادم و تافت زدم بعدشم از عمارت زدم بیرون و سوار تسلام شدم که دیدم بابام داره زنگ میزنه (کت و شلوار جیمین اسلاید ۲)



جیمین: چیه

پ/ج: رفتی ججو برای قمار بازی

جیمین: بابا یادم رفت

پ/ج: جیمین همین الان برو ججو بعد از ظهر بازیه

جیمین: جونگکوک و بفرست

پ/ج: نمیشه خودت برو

جیمین: باشه

پ/ج: یادت باشه باید اقای کانگ ببری و وقتی بردی باید دخترشو ازش بخوای

جیمین: چرا دخترش؟

پ/ج: باید باهاش... بعدن بهت میگم
جیمین: اوکی من دارم میرم ججو





ادامه دارد...... ♡