فیک : اون شب واقعا پارت ⁸
_ بریم تا دیر نشده
ویو ا.ت
رفتیم سوار ماشین شدیم من یاد اون اتفاق افتادم یه کم استرس داشتم قلبم تند تند میزد و سعی کردم هوا بخورم میترسیدم دوباره از حال برم بخاطر همین شیشه رو اوردم پایین و به بیرون نگاه کردم که یهو دیدم کوک دستمو گرفت
+ عزیزم سعی کن باهاش کنار بیای من پیشتم
_ اهوم باشه
= دخترم داستان چیه
_ هیچی حالم خوبه
~ عزیزم مشکلی پیش اومده
_ نه واقعا میگم حالم خوبه
( قرص رو برداشتم و یکی خوردم )
+ خوبی اگه حالت بده بزنم کنار
_ اوم نه خوبم بریم
= استرس داری ؟!
_ نه خیلی خوشحالم
= خداروشکر
( •چند مین بعد داخل فروشگاه• )
_ ( دستش رو گرفته بودم ) اوم بریم دنبال حلقه اصلی
+ اره
.
.
+ کدوم اینا بهتره بگیریم
_ اوم این بهتره
(عکس حلقه اسلاید دوم )
+ پس لطفا این رو بزارید
× بله قربان !!
_ عشقم مقصد بعدی کجاست؟ ( باهیجان )
+ نمیدونم بریم واسه لباس عروس
_ اهوم بریم
توضیح : ↓↓
( دوستان اینجا ا.ت و کوک کمی جلو تر از مامان بابای ا.ت بودن اونا اون پشت داشتن درباره اینا صحبت میکردن و خیلی هیجان داشتن بریم مکالمه حضوری والدین ا.ت رو بشنویم
علامت بابای ا.ت ~
علامت مامان ا.ت =
راستی بابا مامان کوک تازه از ایتالیا برگشتن و اونا قراره امشب دونفری زن و شوهر برن برای عروسی لباس و اینجور چیزا بگیرن ولی این چهارتا تا شب برای عروسی کار دارن چقدر کیوت ) ✨🙂
= عزیزم امیدوارم اینا باهم خوش باشن
~ بله خیلی بهم میان
= برای شب عروسی چی بپوشیم
~ حالا میریم خونه باهم فکر میکنیم
= برای شب عروسی خیلی هیجان دارم
~ منم
_ مامان بابا بیاین بریم واسه لباس من
(کوک خیلی لباس داره پس میده براش ویژه بدوزن
.
.
.
.
.
این پارت هم تموم شد نترسید داستان فعلا تموم نمیشه لطفا حمایت کنید اگه حمایت نشه ادامه نمیدم هاا بعد شما میمونید و داستان قشنگی که نصف کاره موند
ویو ا.ت
رفتیم سوار ماشین شدیم من یاد اون اتفاق افتادم یه کم استرس داشتم قلبم تند تند میزد و سعی کردم هوا بخورم میترسیدم دوباره از حال برم بخاطر همین شیشه رو اوردم پایین و به بیرون نگاه کردم که یهو دیدم کوک دستمو گرفت
+ عزیزم سعی کن باهاش کنار بیای من پیشتم
_ اهوم باشه
= دخترم داستان چیه
_ هیچی حالم خوبه
~ عزیزم مشکلی پیش اومده
_ نه واقعا میگم حالم خوبه
( قرص رو برداشتم و یکی خوردم )
+ خوبی اگه حالت بده بزنم کنار
_ اوم نه خوبم بریم
= استرس داری ؟!
_ نه خیلی خوشحالم
= خداروشکر
( •چند مین بعد داخل فروشگاه• )
_ ( دستش رو گرفته بودم ) اوم بریم دنبال حلقه اصلی
+ اره
.
.
+ کدوم اینا بهتره بگیریم
_ اوم این بهتره
(عکس حلقه اسلاید دوم )
+ پس لطفا این رو بزارید
× بله قربان !!
_ عشقم مقصد بعدی کجاست؟ ( باهیجان )
+ نمیدونم بریم واسه لباس عروس
_ اهوم بریم
توضیح : ↓↓
( دوستان اینجا ا.ت و کوک کمی جلو تر از مامان بابای ا.ت بودن اونا اون پشت داشتن درباره اینا صحبت میکردن و خیلی هیجان داشتن بریم مکالمه حضوری والدین ا.ت رو بشنویم
علامت بابای ا.ت ~
علامت مامان ا.ت =
راستی بابا مامان کوک تازه از ایتالیا برگشتن و اونا قراره امشب دونفری زن و شوهر برن برای عروسی لباس و اینجور چیزا بگیرن ولی این چهارتا تا شب برای عروسی کار دارن چقدر کیوت ) ✨🙂
= عزیزم امیدوارم اینا باهم خوش باشن
~ بله خیلی بهم میان
= برای شب عروسی چی بپوشیم
~ حالا میریم خونه باهم فکر میکنیم
= برای شب عروسی خیلی هیجان دارم
~ منم
_ مامان بابا بیاین بریم واسه لباس من
(کوک خیلی لباس داره پس میده براش ویژه بدوزن
.
.
.
.
.
این پارت هم تموم شد نترسید داستان فعلا تموم نمیشه لطفا حمایت کنید اگه حمایت نشه ادامه نمیدم هاا بعد شما میمونید و داستان قشنگی که نصف کاره موند
۵.۱k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.