موش سوم : تموم شد ؟
موش سوم : تموم شد ؟
مون : بقیه این داستان و خودتون ببینید چی می شه من لینا رو از ذهنم ساختم شما ها هرکودوم هر جور که دوست دارید بقیه داستان و بسازید من بقیه این کارارو نمی تونم بکنم
موش اول : به خاطره اون خانمه که همش بهت گیر می ده؟
مون فقط سرش و تکون داد و شروع کرد به ادامه جارو کشیدن
سان خواست بره جلو اما دستی هم اندازه خودش و روس شونش حس کرد
فلوریس بود
فلوریس : تو اینجا چی کار می کنی
سان : تو اینجا چی کار می کنی
فلوریس : می خواستم ببینم کجا می ری
سان : به تو ربطی نداره
فلوریس : خیل خوب خودت خواستی
و رفت بیرون
سان رفت جلو ترسان : هی سلام .. اهم
و مون گام به گام داشت عقب و عقب تر می رفت تا یهو فرار کنه
سان : من سانم
مون : اوم بله شاهزاده سان
سان : اسمت چیه
مون : مون هستم
سان : چه اسم قشنگی
و مون آروم و ساکت پایین و نگاه کرد و لبخندی زد
یکی از موش ها از ۲ تا موش دیگه فرار کرد و اومد پیش مون و گوشه شلوارش و کشید
سان : تو با موش ها صحبت می کنی ؟
مون : بیشتر درکشون می کنم
سان نشست و اون موش با احتیاط اومد تو دستش اول یکم چندشش شد ولی تحمل کرد
هم سان و هم مون روی زمین نشستن
سان : چه موش جالبی
مون : اوهوم اسمش فونا هست یه دختر موشی و کمی شکمو
سان خندید ... تو همیشه شلوار می پوشی .. اومم .. از دامن خوشت نمی یاد
مون : نه دامن دوست ندارم یه جوری هست احساس می کنم هیچ کاری نمی شه باهاش انجام داد
سان : اوم شاید
مون : می شه ازت یه سوال کنم
سان : البته
مون : می شه بگی چرا اومدی اینجا
سان : من دم پنجره زمانی که کلاسم توی اتاق درس برگزار می شه می بینمت البته تا قبل اینکه اون خدمتکار بیاد و ببرتت
مون: اوه ببخشید شاهزاده من نمی خواستم مزاحممتون باشم ... واقعا ببخشید
سان :نه نه منظورم این نبود که مزاحمی فقط درمورد کنجکاو شدمو دوست دارم بیشتر باهات آشنا شم
مون : اوم .. اما باید سریع تر برگردید اگه یکی مارو اینجا ببینه برای هردومون بد می شه
مون : بقیه این داستان و خودتون ببینید چی می شه من لینا رو از ذهنم ساختم شما ها هرکودوم هر جور که دوست دارید بقیه داستان و بسازید من بقیه این کارارو نمی تونم بکنم
موش اول : به خاطره اون خانمه که همش بهت گیر می ده؟
مون فقط سرش و تکون داد و شروع کرد به ادامه جارو کشیدن
سان خواست بره جلو اما دستی هم اندازه خودش و روس شونش حس کرد
فلوریس بود
فلوریس : تو اینجا چی کار می کنی
سان : تو اینجا چی کار می کنی
فلوریس : می خواستم ببینم کجا می ری
سان : به تو ربطی نداره
فلوریس : خیل خوب خودت خواستی
و رفت بیرون
سان رفت جلو ترسان : هی سلام .. اهم
و مون گام به گام داشت عقب و عقب تر می رفت تا یهو فرار کنه
سان : من سانم
مون : اوم بله شاهزاده سان
سان : اسمت چیه
مون : مون هستم
سان : چه اسم قشنگی
و مون آروم و ساکت پایین و نگاه کرد و لبخندی زد
یکی از موش ها از ۲ تا موش دیگه فرار کرد و اومد پیش مون و گوشه شلوارش و کشید
سان : تو با موش ها صحبت می کنی ؟
مون : بیشتر درکشون می کنم
سان نشست و اون موش با احتیاط اومد تو دستش اول یکم چندشش شد ولی تحمل کرد
هم سان و هم مون روی زمین نشستن
سان : چه موش جالبی
مون : اوهوم اسمش فونا هست یه دختر موشی و کمی شکمو
سان خندید ... تو همیشه شلوار می پوشی .. اومم .. از دامن خوشت نمی یاد
مون : نه دامن دوست ندارم یه جوری هست احساس می کنم هیچ کاری نمی شه باهاش انجام داد
سان : اوم شاید
مون : می شه ازت یه سوال کنم
سان : البته
مون : می شه بگی چرا اومدی اینجا
سان : من دم پنجره زمانی که کلاسم توی اتاق درس برگزار می شه می بینمت البته تا قبل اینکه اون خدمتکار بیاد و ببرتت
مون: اوه ببخشید شاهزاده من نمی خواستم مزاحممتون باشم ... واقعا ببخشید
سان :نه نه منظورم این نبود که مزاحمی فقط درمورد کنجکاو شدمو دوست دارم بیشتر باهات آشنا شم
مون : اوم .. اما باید سریع تر برگردید اگه یکی مارو اینجا ببینه برای هردومون بد می شه
۲.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.