عمو علی با صدای بلند گفت
عمو علی با صدای بلند گفت
آقا علی - بچه ها شما حق اینکه برید توی جنگل رو ندارید فهمیدید ؟
سینا - اما عمو...
آقا علی - همین که گفتم.
آقا علی - بچه ها نمیخواید بپرسید محمد و زینب کجا هستند ؟
آرمیتا - هممون از این حرف عمو تعجب کردیم آخه وسط این همه حرفو التماس وقتی چنین حرفی زد واقعا باعث تعجبه.
بعد از حرف عمو علی یه دفعه خاله مریم شروع کرد به گریه کردن. من که تا اون موقع فقط سکوت کرده بودم گفتم... کجا هستن.
عمو علی - باشه بچه ها میگم همه چیز رو بهتون میگم. سه ساله پیش به یه مراسم عروسی دعوت شدیم. وقتی رفتیم به اون مراسم محمد و زینب هم با ما بودن. توی اون مراسم یه سری از خانم ها داشتن در مورد اون جنگل و خانواده شما صحبت میکردن. ناخودآگاه محمد و زینب اون حرفا رو شنیدن.
قبل از اینکه اونا این حرفا رو بشنون ما در مورد اون ماجرا بهشون هیچی نگفته بودیم. وقتی مراسم تموم شد و اومدیم خونه اونا اومدن پیش ما و گفتن که ماجرا رو بهشون بگیم. خب محمد و زینب بیست یا بیست و سه سال بیشتر نداشتن و خیلی هم عاقل بودن. بهشون گفتیم برای چی میخواید اون ماجرا رو بدونید اونا هم گفتن فقط برای محض کنجکاوی.ما همه چیز رو بهشون گفتیم.
بعد دو سه هفته متوجه رفتار هایی مشکوک ازشون شدیم.
آقا علی - بچه ها شما حق اینکه برید توی جنگل رو ندارید فهمیدید ؟
سینا - اما عمو...
آقا علی - همین که گفتم.
آقا علی - بچه ها نمیخواید بپرسید محمد و زینب کجا هستند ؟
آرمیتا - هممون از این حرف عمو تعجب کردیم آخه وسط این همه حرفو التماس وقتی چنین حرفی زد واقعا باعث تعجبه.
بعد از حرف عمو علی یه دفعه خاله مریم شروع کرد به گریه کردن. من که تا اون موقع فقط سکوت کرده بودم گفتم... کجا هستن.
عمو علی - باشه بچه ها میگم همه چیز رو بهتون میگم. سه ساله پیش به یه مراسم عروسی دعوت شدیم. وقتی رفتیم به اون مراسم محمد و زینب هم با ما بودن. توی اون مراسم یه سری از خانم ها داشتن در مورد اون جنگل و خانواده شما صحبت میکردن. ناخودآگاه محمد و زینب اون حرفا رو شنیدن.
قبل از اینکه اونا این حرفا رو بشنون ما در مورد اون ماجرا بهشون هیچی نگفته بودیم. وقتی مراسم تموم شد و اومدیم خونه اونا اومدن پیش ما و گفتن که ماجرا رو بهشون بگیم. خب محمد و زینب بیست یا بیست و سه سال بیشتر نداشتن و خیلی هم عاقل بودن. بهشون گفتیم برای چی میخواید اون ماجرا رو بدونید اونا هم گفتن فقط برای محض کنجکاوی.ما همه چیز رو بهشون گفتیم.
بعد دو سه هفته متوجه رفتار هایی مشکوک ازشون شدیم.
۲.۳k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.