part³🐊🧋🫐
جیمین « سیلی از جمعیت مقابلم توی سالن نشسته بودن و اونقدر سر و صدا زیاد بود که بدون میکروفون حرف زدن غیر ممکن بود! با صدای مدیر همه ساکت شدن و بالاخره تونستم کمی آرامش بگیرم
مدیر : احتمالا همگی میدونید که علت این گردهمایی برای چیه! پروژه مهمی که اهمیت مهمی در صنعت هنر کشور و میراث جهانی مون داره.... تمام پایان نامه و امتحان ها به خاطر این پروژه کنسل میشه و دو ماه بعد برگزار میشه! توی این دوماه پرفسور پارک و دانشجویی که امروز انتخاب میشه فرصت دارن پرده از راز این تصویر بردارن
شین هه « همراه با حرف آخر مدیر جیغ و داد ها بالا رفت و بچه ها به خاطر کنسل شدن امتحان ها از خوشحالی در گنج خودشون نمیپوستن! برای اینکه سر و صدا ها آروم بشه آروم به میز کوبید و ادامه داد
مدیر : و اما نتیجه تصمیم گیری اساتید! سه تا گزینه بسیار لایق و باهوش داشتیم اما به خاطر رای مستقیم پروفسور هان خانم.....
شین هه « پروفسور هان عموی بزرگ من بود که طبق تصمیم خانواده اسم منو از شجرهنامه خانوادگی پاک کرد! امکان نداشت منو انتخاب کنه اما آیا به معجزه اعتقاد دارین؟
_باورش نمیشد اونی که مدیر اسمش رو خونده خودش باشه! جیغ و داد سولی و جیسو سالن رو پر کرده بود و نگاه های نفرت انگیز خیلی ها رو روی خودش احساس میکرد.... با نیشکون محکمی که سولی از پهلوش گرفت آخی از درد گفت و حرصی نگاهش کرد
شین هه « چته وحشی؟ آخ آخ پهلوم رو سوراخ کردی
سولی « بشکنه این دست که نمک نداره... گمشو برو روی صحنه همه منتظرن حضرت آلی تشریف ببرین
شین هه « آه... آهان الان میرم
جیمین « یقینا هم تیمی شدن با شاگردی که نقطه مخالف هم بودیم اصلا چیز خوبی نبود اما اگه هوشش خوب باشه مجبورم اعصابم رو فدای این پروژه کنم
شین هه « نشان طلایی دانشجوی سرگروه رو به لباسم متصل کردن و بعد از تشویق جمع از پله ها پایین رفتم و سرجام نشستم.... موقعی که پام رو از خوابگاه بیرون گذاشتم فکرشم نمیکردم در عرض چند دقیقه کل برنامه ریزی هام بهم بخوره و بشم همراه استادی که دخترای دانشگاه سر اسمش قسم میخورن و موی همو میکشن
_با خلوت شدن سالن بالاخره تونست نگاهش رو از گل های طلایی کفشش بگیره و به سمت کلاسش حرکت کنه! عملا یک ماه تلاشش به باد رفته بود و کنفرانس پایان نامه اش به بعد از این پروژه موکول شده بود
پرفسور هان « امیدوارم لیاقتت رو ثابت کنی دختر!
شین هه « عمو
پروفسور هان « پروفسور پارک ادم دقیق و با نظمیه! سعی کن اونو راضی نگه داری و سربلند از این پروژه خارج بشی! اون موقع میتونم کمکت کنم دوباره به خاندان برگردی
شین هه « خانواده هان خاندان اصیلی بودن اما عقاید و افکار قدیمی زیادی داشتن... میپرسین چرا از خانواده رونده شدم؟
مدیر : احتمالا همگی میدونید که علت این گردهمایی برای چیه! پروژه مهمی که اهمیت مهمی در صنعت هنر کشور و میراث جهانی مون داره.... تمام پایان نامه و امتحان ها به خاطر این پروژه کنسل میشه و دو ماه بعد برگزار میشه! توی این دوماه پرفسور پارک و دانشجویی که امروز انتخاب میشه فرصت دارن پرده از راز این تصویر بردارن
شین هه « همراه با حرف آخر مدیر جیغ و داد ها بالا رفت و بچه ها به خاطر کنسل شدن امتحان ها از خوشحالی در گنج خودشون نمیپوستن! برای اینکه سر و صدا ها آروم بشه آروم به میز کوبید و ادامه داد
مدیر : و اما نتیجه تصمیم گیری اساتید! سه تا گزینه بسیار لایق و باهوش داشتیم اما به خاطر رای مستقیم پروفسور هان خانم.....
شین هه « پروفسور هان عموی بزرگ من بود که طبق تصمیم خانواده اسم منو از شجرهنامه خانوادگی پاک کرد! امکان نداشت منو انتخاب کنه اما آیا به معجزه اعتقاد دارین؟
_باورش نمیشد اونی که مدیر اسمش رو خونده خودش باشه! جیغ و داد سولی و جیسو سالن رو پر کرده بود و نگاه های نفرت انگیز خیلی ها رو روی خودش احساس میکرد.... با نیشکون محکمی که سولی از پهلوش گرفت آخی از درد گفت و حرصی نگاهش کرد
شین هه « چته وحشی؟ آخ آخ پهلوم رو سوراخ کردی
سولی « بشکنه این دست که نمک نداره... گمشو برو روی صحنه همه منتظرن حضرت آلی تشریف ببرین
شین هه « آه... آهان الان میرم
جیمین « یقینا هم تیمی شدن با شاگردی که نقطه مخالف هم بودیم اصلا چیز خوبی نبود اما اگه هوشش خوب باشه مجبورم اعصابم رو فدای این پروژه کنم
شین هه « نشان طلایی دانشجوی سرگروه رو به لباسم متصل کردن و بعد از تشویق جمع از پله ها پایین رفتم و سرجام نشستم.... موقعی که پام رو از خوابگاه بیرون گذاشتم فکرشم نمیکردم در عرض چند دقیقه کل برنامه ریزی هام بهم بخوره و بشم همراه استادی که دخترای دانشگاه سر اسمش قسم میخورن و موی همو میکشن
_با خلوت شدن سالن بالاخره تونست نگاهش رو از گل های طلایی کفشش بگیره و به سمت کلاسش حرکت کنه! عملا یک ماه تلاشش به باد رفته بود و کنفرانس پایان نامه اش به بعد از این پروژه موکول شده بود
پرفسور هان « امیدوارم لیاقتت رو ثابت کنی دختر!
شین هه « عمو
پروفسور هان « پروفسور پارک ادم دقیق و با نظمیه! سعی کن اونو راضی نگه داری و سربلند از این پروژه خارج بشی! اون موقع میتونم کمکت کنم دوباره به خاندان برگردی
شین هه « خانواده هان خاندان اصیلی بودن اما عقاید و افکار قدیمی زیادی داشتن... میپرسین چرا از خانواده رونده شدم؟
۲۱.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.