فیک کوک قمار عشق پارت ۵
پارت ۵
گفت:نچ نچ....نمیرم
گفتم: کوک رو اعصاب من راه نرو، برووو بیرون تا قاطی نکردم
بعد از دو ساعت فک زدن با این نفهم اخر بزور رفت ، چقدر این نفهمهههه اخه (نویسنده: نفهم خودتی:/ )
۲ روز بعد
جیمین به لیسا اعتراف کرد که دوست داره و لیسا دوست دختره جیمین شده فعلا
تو حال بودیم با دخترا داشتیم فیلم میدیدیم که یهو دیدم پسرت یواشکی دارن حرف میزنن با دستم زدم به لیسا گفتم: ابنا چرا انقدر مشکوکن ؟
لیسا گفت:نمیدونم باید از کارشون سر در بیاریم
گفتم: اره با دخترا نقشه کشیدیم یکم حال این پسرا رو بگیریم قرای شام قرار شد ی چیزی درست کنیم که دیگه ازمون شام نخوان
شب
شام اماده شد و چیدیم رو میز ، پسرا رو صدا کردیم گفتن:اومدیم
با ی لبخند شیطانی به لیا نگاه کردم
پسرا اومدن با دیدن غذا فکشون افتاد زمین
گفتم:کوک دهنتو ببند یوقت مگس نره داخلش
دهنتو بست و ی ابروشو داد بالا گفت:شما مشکوک میزنین ، چرا یهو مهربون شدین شام درست کردین؟
جیمین گفت:حتما سرشون خورده به سنگ عاقل شدن
گفتم:کوووفت بشینین بخورین تا پشیمون نشدیم
(ذهن ا/ت : اگه بدونین تو غذا مسهله هیچ وقت این غدا رو نمیخوردین😁)
پسرا با اشتها شرو کردن به خوردن
کوک نزدیک ی دیس غذارو خورد ، چقدر این اشتهاش زیاده بعد اینکه کامل سفرو خورد گفت: غذاش اصلا جاب نبود ، ا/ت برو کلاس اشپزی
از حرص دلم میخواست فکشو بیارم پایین ولی بیخیال گفتم:کاملا مشخص بود از غذا بدت اومده ، ی دیس کاملو تموم کردی
بعد حرف من بچه از خنده ریسه میزدن چان وو گفت: راست میگه کوک میشخص بود چقدر با ولع غذا رو میخوردی ، شبیه کسایی بودی که ده سال غذا نخورده
کوک گفت:من فقط بخاطر اینکه ی وقت ناراحت نشین خوردم وگرنه نمیخوردم
گفتم:کسی اسرار نکرده بود بخوری
گفت: از بس مهربونم و به فکرتونم
پوکر نگاش کردم که ی لبخند ژکوند تحویلم داد
بچه ها پارت بعد ۱۸+ هست هرکی دوست داره بیاد پیوی ویس تا براش بفرستم
کامنت:۴۰
تا پارت بعد بای
گفت:نچ نچ....نمیرم
گفتم: کوک رو اعصاب من راه نرو، برووو بیرون تا قاطی نکردم
بعد از دو ساعت فک زدن با این نفهم اخر بزور رفت ، چقدر این نفهمهههه اخه (نویسنده: نفهم خودتی:/ )
۲ روز بعد
جیمین به لیسا اعتراف کرد که دوست داره و لیسا دوست دختره جیمین شده فعلا
تو حال بودیم با دخترا داشتیم فیلم میدیدیم که یهو دیدم پسرت یواشکی دارن حرف میزنن با دستم زدم به لیسا گفتم: ابنا چرا انقدر مشکوکن ؟
لیسا گفت:نمیدونم باید از کارشون سر در بیاریم
گفتم: اره با دخترا نقشه کشیدیم یکم حال این پسرا رو بگیریم قرای شام قرار شد ی چیزی درست کنیم که دیگه ازمون شام نخوان
شب
شام اماده شد و چیدیم رو میز ، پسرا رو صدا کردیم گفتن:اومدیم
با ی لبخند شیطانی به لیا نگاه کردم
پسرا اومدن با دیدن غذا فکشون افتاد زمین
گفتم:کوک دهنتو ببند یوقت مگس نره داخلش
دهنتو بست و ی ابروشو داد بالا گفت:شما مشکوک میزنین ، چرا یهو مهربون شدین شام درست کردین؟
جیمین گفت:حتما سرشون خورده به سنگ عاقل شدن
گفتم:کوووفت بشینین بخورین تا پشیمون نشدیم
(ذهن ا/ت : اگه بدونین تو غذا مسهله هیچ وقت این غدا رو نمیخوردین😁)
پسرا با اشتها شرو کردن به خوردن
کوک نزدیک ی دیس غذارو خورد ، چقدر این اشتهاش زیاده بعد اینکه کامل سفرو خورد گفت: غذاش اصلا جاب نبود ، ا/ت برو کلاس اشپزی
از حرص دلم میخواست فکشو بیارم پایین ولی بیخیال گفتم:کاملا مشخص بود از غذا بدت اومده ، ی دیس کاملو تموم کردی
بعد حرف من بچه از خنده ریسه میزدن چان وو گفت: راست میگه کوک میشخص بود چقدر با ولع غذا رو میخوردی ، شبیه کسایی بودی که ده سال غذا نخورده
کوک گفت:من فقط بخاطر اینکه ی وقت ناراحت نشین خوردم وگرنه نمیخوردم
گفتم:کسی اسرار نکرده بود بخوری
گفت: از بس مهربونم و به فکرتونم
پوکر نگاش کردم که ی لبخند ژکوند تحویلم داد
بچه ها پارت بعد ۱۸+ هست هرکی دوست داره بیاد پیوی ویس تا براش بفرستم
کامنت:۴۰
تا پارت بعد بای
۴۲.۹k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.