چند پارتی
چند پارتی
اکس دیوونه
پارت اخر
ادمین ویو:
اب موهاش روی شونه هاش میریخت و ات با حسشون ارامش خاصی رو میتونست توی وجودش پیدا کنه
پوست جونگکوک به شدت سرد بود و این یعنی سردشه این سرما به ات هم انتقال میداد چون فقط تنش یه تاپ بندی بود و یه شلوار گشاد
جونگکوک کمرشو ماساژ داد
ات سرشو عقب پرت کرد
ات:ایی جونگکوک درد داره نکن
جونگکوک سریع دستاشو باز کرد
کوک:ببخشید
تیشرتو از ات گرفت و پوشید
نگاهشو به ات داد که داشت نگاهش میکرد و حوله دستش بود
ات:بشین
رفت لبهی تخت نشست
ات حوله رو از بسته بندیش دراورد
باهاش شروع کرد به بهم ریختن موهای جونگکوک و خشک کردنشون
جونگکوک داشت به این فکر میکرد که چقدر این دختر مهربونه که بعد از اون همه دعوا داره موهاشو خشک میکنه
بقلش کرد
حوله از دستش افتاد
کوک:خیلی مهربونی کوچولوی کیوت
ولش کرد و بخش خیره شد
از این نوع مدل موهاش خیلی خوشش میومد برای همین دیگه موهاشو خشک نکرد
به این فکر که نکنه هنوز جونگکوک سردشه؟
بدون فکر دستشو گذاشت روی گردن جونگکوک و خم شد سمتش
جونگکوک پوزخندی زد ولی با حرف ات خورد توی ذوقش
ات:هوز سردته؟
کوک:نع(تند)
و خیلی سریع اتو نشوند رو پاهاش
ات:جونگکوک!
کوک:با فکر اینکه میخواستی بوسم کنی خام شدم
ات:عههه تا هرچی میشه به جنبهی دیگش نگا میکنی...
حرفش با فشار کم دست جونگکوک روی بخش کبود کمر قطع شد
ات:ایی
کمرشو قوس داد و سرشو انداخت روی دستاش که روی شونه های جونگکوک حلقه شدن و نفس گرمشو ازاد کرد
جونگکوک پوزخند عمیق تری از دفعه ی قبل زد
کوک:همینو میخوام!اینکه اینجوری بقلم کنی...
ات:نباید از نقطه ضعفم استفاده کنی!
کوک:خودت که بقلم نمیکنی
ات:کی گفته؟
ات خودشو بالا کشید و فاصلهی کم بینشون رو پر کرد و کاملا به جونگکوک چسبید و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد
کوک:شیطون خانم
همونطور که گفتم و بازم میگم داستانی پایانی نداره مگه اینکه روح رو ازش بگیریم ولی روایت ما اینجا تموم میشه...
پایان
دوتا دیگه اینجوری چند پارتی داریم خوشحال باشید🌚
اکس دیوونه
پارت اخر
ادمین ویو:
اب موهاش روی شونه هاش میریخت و ات با حسشون ارامش خاصی رو میتونست توی وجودش پیدا کنه
پوست جونگکوک به شدت سرد بود و این یعنی سردشه این سرما به ات هم انتقال میداد چون فقط تنش یه تاپ بندی بود و یه شلوار گشاد
جونگکوک کمرشو ماساژ داد
ات سرشو عقب پرت کرد
ات:ایی جونگکوک درد داره نکن
جونگکوک سریع دستاشو باز کرد
کوک:ببخشید
تیشرتو از ات گرفت و پوشید
نگاهشو به ات داد که داشت نگاهش میکرد و حوله دستش بود
ات:بشین
رفت لبهی تخت نشست
ات حوله رو از بسته بندیش دراورد
باهاش شروع کرد به بهم ریختن موهای جونگکوک و خشک کردنشون
جونگکوک داشت به این فکر میکرد که چقدر این دختر مهربونه که بعد از اون همه دعوا داره موهاشو خشک میکنه
بقلش کرد
حوله از دستش افتاد
کوک:خیلی مهربونی کوچولوی کیوت
ولش کرد و بخش خیره شد
از این نوع مدل موهاش خیلی خوشش میومد برای همین دیگه موهاشو خشک نکرد
به این فکر که نکنه هنوز جونگکوک سردشه؟
بدون فکر دستشو گذاشت روی گردن جونگکوک و خم شد سمتش
جونگکوک پوزخندی زد ولی با حرف ات خورد توی ذوقش
ات:هوز سردته؟
کوک:نع(تند)
و خیلی سریع اتو نشوند رو پاهاش
ات:جونگکوک!
کوک:با فکر اینکه میخواستی بوسم کنی خام شدم
ات:عههه تا هرچی میشه به جنبهی دیگش نگا میکنی...
حرفش با فشار کم دست جونگکوک روی بخش کبود کمر قطع شد
ات:ایی
کمرشو قوس داد و سرشو انداخت روی دستاش که روی شونه های جونگکوک حلقه شدن و نفس گرمشو ازاد کرد
جونگکوک پوزخند عمیق تری از دفعه ی قبل زد
کوک:همینو میخوام!اینکه اینجوری بقلم کنی...
ات:نباید از نقطه ضعفم استفاده کنی!
کوک:خودت که بقلم نمیکنی
ات:کی گفته؟
ات خودشو بالا کشید و فاصلهی کم بینشون رو پر کرد و کاملا به جونگکوک چسبید و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد
کوک:شیطون خانم
همونطور که گفتم و بازم میگم داستانی پایانی نداره مگه اینکه روح رو ازش بگیریم ولی روایت ما اینجا تموم میشه...
پایان
دوتا دیگه اینجوری چند پارتی داریم خوشحال باشید🌚
۱.۰k
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.