چند پارتی کوک:
چند پارتی کوک:
سلام من ا،ت هستم و نزدیکه ۱ ساله که با کوک ازدواج کردم اولای ازدواجمون خیلی باهم خوب بودیم و عاشق هم بودیم ولی مدتی شده که احساساش به شدت عوض شده خیلی خیلی سرد شده اونقدر سرد که به زور جواب سلام و خداحافظیمو میده ومن از این موضوع به شدت ناراحتم ولی قراره شب باهاش صحبت کنم.
ویو صبح:
صبح از خواب بیدار شدم و با جای خالی کوک مواجهه شدم این جدیدا برام چیز عادی شده بود بلند شدم و رفتم دستشویی و کارامو کردم و اومدم بیرون و میخواستم برم برای ناهار چیزی درست کنم و .....
برای نهار کوک همیشه ساعت ۲ میومد ولی الان ساعت ۳ هست و من نگرانش شدم با صدای کلید به در نگاه کردم و دیدم بله خودش بود
ا،ت: سلام عزیزم
کوک:همم سلام(خیلی خیلی سرد)
ا،ت:بیا نهار بخوریم
کوک:خوردم(سرد)
نکته:کلا حرف های کوک سرده دیگه خودتون تصور کنین.
ا،ت:چییی(یکم بلند)
من منتظرت بودم تا باهم بخورم میتونستی خبر بدی بهم
کوک:حالا انگار چیشده (با داد)
ا،ت:تو معلومه چت شده همش تا اخرای شب بیرونی و اصلا بهم محل نمیدی و حتی نگاهمم نمیکنی تو چت شده دیگه دوستم نداری نه؟
کوک:ا،ت اصلا حوصله ی دعوا ندارم شروع نکن
ا،ت: نه اتفاقا باید شروع کنم جواب منو بده منو اصلا دوست داری؟(با داد و گریه)
کوک:اره اصلا ازت متنفرم و حالم ازت بهم میخوره خوبه؟
ا،ت ویو:
باورم نمی شد اون ازم متنفره منم گفتم:پس چرا باهام ازدواج کردی ها چرا؟؟؟
کوک: حماقت کردم حماقت خوبه ؟
ا،ت:....
دیگه نمیتونستم بغضمو نگه دارم برای همین سریع از خونه اومدم بیرون همینه که اومدم بیرون ......
سلام من ا،ت هستم و نزدیکه ۱ ساله که با کوک ازدواج کردم اولای ازدواجمون خیلی باهم خوب بودیم و عاشق هم بودیم ولی مدتی شده که احساساش به شدت عوض شده خیلی خیلی سرد شده اونقدر سرد که به زور جواب سلام و خداحافظیمو میده ومن از این موضوع به شدت ناراحتم ولی قراره شب باهاش صحبت کنم.
ویو صبح:
صبح از خواب بیدار شدم و با جای خالی کوک مواجهه شدم این جدیدا برام چیز عادی شده بود بلند شدم و رفتم دستشویی و کارامو کردم و اومدم بیرون و میخواستم برم برای ناهار چیزی درست کنم و .....
برای نهار کوک همیشه ساعت ۲ میومد ولی الان ساعت ۳ هست و من نگرانش شدم با صدای کلید به در نگاه کردم و دیدم بله خودش بود
ا،ت: سلام عزیزم
کوک:همم سلام(خیلی خیلی سرد)
ا،ت:بیا نهار بخوریم
کوک:خوردم(سرد)
نکته:کلا حرف های کوک سرده دیگه خودتون تصور کنین.
ا،ت:چییی(یکم بلند)
من منتظرت بودم تا باهم بخورم میتونستی خبر بدی بهم
کوک:حالا انگار چیشده (با داد)
ا،ت:تو معلومه چت شده همش تا اخرای شب بیرونی و اصلا بهم محل نمیدی و حتی نگاهمم نمیکنی تو چت شده دیگه دوستم نداری نه؟
کوک:ا،ت اصلا حوصله ی دعوا ندارم شروع نکن
ا،ت: نه اتفاقا باید شروع کنم جواب منو بده منو اصلا دوست داری؟(با داد و گریه)
کوک:اره اصلا ازت متنفرم و حالم ازت بهم میخوره خوبه؟
ا،ت ویو:
باورم نمی شد اون ازم متنفره منم گفتم:پس چرا باهام ازدواج کردی ها چرا؟؟؟
کوک: حماقت کردم حماقت خوبه ؟
ا،ت:....
دیگه نمیتونستم بغضمو نگه دارم برای همین سریع از خونه اومدم بیرون همینه که اومدم بیرون ......
۲۶۴
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.