فیک ران p 7
سلامممم خدایی چقدر ذوق کردم 😂❤راستی قراره اتفاقات باحالی بیوفته منتظر باشید😈
___________________________
کهههههه هایتانی دید هانما اونجاس و میخواست به فرشته ش دست درازی کنه و بله ران رف تا حد مرگ زدش ک مینا گف:راننننن بسهههههه😠
ران:خب داشت.....
مینا:اون داییمه اسکل😑*چقدر فامیل تو فامیل کردم🤣*
ران:..........آقای شوجی خیلی خیلی خیلی معذرت میخوام خواهش میکنم منو ببخشید😢
هانمادر گوش ران:من میدونم مینا دوست داری داشتم امتحانت میکردم ببینم چقد غیرت داری🙂
ران گوجه هم رد نمودهو بقیه رفتن خونه تا برا مینا جوننن تولد بگیرن ولی ران پیشش موند چون سنجو ی شیپر بهش گفت باهم رفتن پارک یه گربه ی سفید و چشم آبی نزدیک مینا شد مینا هم چون گربه عشقش بود داشت نازش میکرد و ران فهمید که گربه دوست داره و سنجو به ران پیام داد ک بیان
ران:مینا بیا بریم هوا داره تاریک میشه😊
مینا:های😁
ران بلند شد منتظر مینا موند تا بلند شه ک یهو مینا پاش به یه چی میخوره و میوفته تو بغل ران و اونجا هاشون بهم چسبیده بید*بفهممم😂* ران تحریک شد مینا گوجه شد😂مینا:بب..ببخش...ببخشید😖
ران :عب نداره حلا بیا بعد سانزو نابودمون میکنه🤣
مینا :باش🤣🤣🤣
و آری سنجو داشت این دو کفت...نه چیزه آدم را نگاه میکرد چون خونه شون کمی نزدیک پارکه بود 😐
ویو مینا
در خونه رو باز کردم کهههه
همه:تولدت مبارکککککک😊😊
مینا بعد چند دقیقه:پشمامممممممم
وقتی که مینا کادو هارو باز کرد بعد مال کوکو رو باز کرد و دید.........خلاصه مینا و ران افتادن دلبال کوکوی بخ بخ 😂 بعد ولش کردن اومد برا کادوی ران دید یه لباس سیاه و سفید باحال با گیر مو و گربع و گردنبند ست خریده
پرید بغلش و گف:امروز بهترین روز زندگیمههههه😊😁😃
ران هم بغلش کرد و هایتانی ها موندن خونه مینایی اینا تا فردا صبح
بقیش برا بعد لایک بالای ۷
___________________________
کهههههه هایتانی دید هانما اونجاس و میخواست به فرشته ش دست درازی کنه و بله ران رف تا حد مرگ زدش ک مینا گف:راننننن بسهههههه😠
ران:خب داشت.....
مینا:اون داییمه اسکل😑*چقدر فامیل تو فامیل کردم🤣*
ران:..........آقای شوجی خیلی خیلی خیلی معذرت میخوام خواهش میکنم منو ببخشید😢
هانمادر گوش ران:من میدونم مینا دوست داری داشتم امتحانت میکردم ببینم چقد غیرت داری🙂
ران گوجه هم رد نمودهو بقیه رفتن خونه تا برا مینا جوننن تولد بگیرن ولی ران پیشش موند چون سنجو ی شیپر بهش گفت باهم رفتن پارک یه گربه ی سفید و چشم آبی نزدیک مینا شد مینا هم چون گربه عشقش بود داشت نازش میکرد و ران فهمید که گربه دوست داره و سنجو به ران پیام داد ک بیان
ران:مینا بیا بریم هوا داره تاریک میشه😊
مینا:های😁
ران بلند شد منتظر مینا موند تا بلند شه ک یهو مینا پاش به یه چی میخوره و میوفته تو بغل ران و اونجا هاشون بهم چسبیده بید*بفهممم😂* ران تحریک شد مینا گوجه شد😂مینا:بب..ببخش...ببخشید😖
ران :عب نداره حلا بیا بعد سانزو نابودمون میکنه🤣
مینا :باش🤣🤣🤣
و آری سنجو داشت این دو کفت...نه چیزه آدم را نگاه میکرد چون خونه شون کمی نزدیک پارکه بود 😐
ویو مینا
در خونه رو باز کردم کهههه
همه:تولدت مبارکککککک😊😊
مینا بعد چند دقیقه:پشمامممممممم
وقتی که مینا کادو هارو باز کرد بعد مال کوکو رو باز کرد و دید.........خلاصه مینا و ران افتادن دلبال کوکوی بخ بخ 😂 بعد ولش کردن اومد برا کادوی ران دید یه لباس سیاه و سفید باحال با گیر مو و گربع و گردنبند ست خریده
پرید بغلش و گف:امروز بهترین روز زندگیمههههه😊😁😃
ران هم بغلش کرد و هایتانی ها موندن خونه مینایی اینا تا فردا صبح
بقیش برا بعد لایک بالای ۷
۳.۸k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.