Fake kook+part 5
*رفتن پایین و فیلم باز کردن و تقریبا آخرای فیلمه*
یونا: وایییااایووویوییاااییی ا/ت ا/ت ترخدا نگا کننننن چقد کیوتنننن این دوتا خودااااااا
*ا/ت به شدت غرق فیلم شده*
یونا: ا/ت صدامد داری؟
ا/ت:....
یونا: ا/تتتتتتت
ا/ت: هااا آره بلاخره به هم رسیدنننن
یونا: آرههههههه هققق آخه مگه شبیه این پسر هست تو دنیا؟؟؟
ا/ت: آره آره....
یونا: معلومه که نیست ببین اصلا کسی این ویژگیا رو داره، هم خوشگل، خوش اخلاق، مهربون، خوش صدا، جذاب، کیوت، کراش، و.....(این داستان ادامه دارد)
ا/ت: جونگکوکا*آروم*
یونا: چیییییییییی گفتیی تووو؟؟!!!*بلند*
ا/ت: یااااا یونا چرا میترسونی چیز گفتم..
یونا: گفتی جونگکوکا
ا/ت: ن...نه بابا
یونا: ا/ت مطمئنی ازش خوشت نمیاد؟؟ یعنی من ویژگی های پسر تو این فیلمو میگفتم تو گفتی جونگکوکا
ا/ت: یاا یونا ولم کن چمیدونم یهو از دهنم پرید
یونا: ها ها ها خیلی تاثیر گذار بود.....
حالا وایسا ببین آخر سر عاشق این جونگکوکات میشی*آروم*
ا/ت: یونا بخدا خفت میکنما.... تموم شد عرررر ولی قشنگ بود
یونا: هعییی خدا.....
*پاشد و دست ا/ت رو گرفت*
خیلی خب بیخیال پاشو بریم بالا باید آماده شیم
ا/ت: واسه چی آماده شیم؟
یونا: گفتم که سوپرایز دارم
ا/ت: یااا یونا بگو خب ببینم چی بپوشم
یونا: میریمممم شهربازیییی
ا/ت: چییییییییییی جیغغغغع *ذوق*
*بدو بدو بالا رفتی*
یونا: یاااا صب کن منم بیامممم
(رفتین و حاضر شدین و ۳۰ مین بعد راه افتادین و ۱۰ مین بعد رسیدین)
***
*شهربازی ویو*
ا/ت: یا یونا بیا اول بریم تونل وحشت
یونا: اووو میبینم خیلی شجاع شدی ا/ت خانممم
ا/ت: *خنده* ولی انگار شما یکم ترسو شدین
یونا: نخیرم زود باش بیا بریم
(سخن نویسنده: هعییی گشادیم میاد بنویسم این جاهاشو..... خلاصه چن ساعت با یونا اونجا بودین و کلی خوش گذروندین و خندیدین و دیگه الان میخواین برگردین)
ا/ت: وای واقعا خیلی خوشگذشت یونا مرسیی پشمک
یونا: خاعچ گیلاس خداروشکر که بهت خوش گذشت البته به منم خیلی خوشگذشت (ا/ت یونا رو پشمک صدا میزنیه و یونا هم ا/ت رو گیلاس)
ا/ت: آره خب ولی خسته هم شدیم یکم خوابم میاد
یونا: پس بیا برگردیم ذاتا کلی برنامه داریم که خوشمیگذرونیم
ا/ت: عالیهههههه
*برگشتین خونه ا/ت ۳۰ مینی بود داشتین حرف میزدین که مامان یونا میاد یکمم با مامان ا/ت حرف میزنه و بعد با یونا برمیگردن*
*ا/ت ویو*
(میری و یونا رو بغل میکنی)
ا/ت: واسه همه چی ممنونم خیلی دوست دارم پشمکم
یونا: منم خیلی دوست دارم گیلاس کیوتم
مامان یونا: خیلی خب پس ما دیگه بریم خدافظ ا/ت خدافظ خاله
یونا: خدافظظظ
ا/ت و م/ت: خدافظ
*ا/ت ویو*
یونا اینا رفتن امروز واقعا خیلی خوب بود ولی یکم خسته شده بودم پس رفتم بالا و رو تختتم دراز کشید که یهو یادم افتاد فردا پرسش داریم وای نه الان پاشم درس بخونم خدااااا
شروع کردم و خوندم سه صفحه بود
*۲۰ مین بعد*
بلاخره تموم شد آخیش برم بخوابم
م/ت: ا/ت دخترم غذا آمادست
ا/ت: مامان خوابم میاد
م/ت: اگه گشنته بیا بخور اگه هم نه بخواب *حرف مامان من*
ا/ت: نه موخوام بخوابم
م/ت: باشه پس شب بخیر دخترم
ا/ت: شب تو هم بخیر
***
*صبح ساعت ۶:۴۰*
*ا/ت ویو*
*صدای آلارم*
هممم
بیدار شدم و کارای لازمو انجام دادم موهامو شونه کردم لباسامو پوشیدم مث همیشه یه میکاپ ساده کردم کوله پشتیمو برداشتم و میخواستم از اتاق بیرون بزنم که چشمم به جاکلیدی روی میزم افتاد آره همون جاکلیدیه که کوک داد..... هومممم چرا از کلیدام آویزونش نمیکنم؟
هایی گایز چطورین؟
چون این پارتو یکم دیر گذاشتم پارت ۶ رو هم میذارم
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا♥️
#فیک
#جونگکوک
#فیک_کوک
یونا: وایییااایووویوییاااییی ا/ت ا/ت ترخدا نگا کننننن چقد کیوتنننن این دوتا خودااااااا
*ا/ت به شدت غرق فیلم شده*
یونا: ا/ت صدامد داری؟
ا/ت:....
یونا: ا/تتتتتتت
ا/ت: هااا آره بلاخره به هم رسیدنننن
یونا: آرههههههه هققق آخه مگه شبیه این پسر هست تو دنیا؟؟؟
ا/ت: آره آره....
یونا: معلومه که نیست ببین اصلا کسی این ویژگیا رو داره، هم خوشگل، خوش اخلاق، مهربون، خوش صدا، جذاب، کیوت، کراش، و.....(این داستان ادامه دارد)
ا/ت: جونگکوکا*آروم*
یونا: چیییییییییی گفتیی تووو؟؟!!!*بلند*
ا/ت: یااااا یونا چرا میترسونی چیز گفتم..
یونا: گفتی جونگکوکا
ا/ت: ن...نه بابا
یونا: ا/ت مطمئنی ازش خوشت نمیاد؟؟ یعنی من ویژگی های پسر تو این فیلمو میگفتم تو گفتی جونگکوکا
ا/ت: یاا یونا ولم کن چمیدونم یهو از دهنم پرید
یونا: ها ها ها خیلی تاثیر گذار بود.....
حالا وایسا ببین آخر سر عاشق این جونگکوکات میشی*آروم*
ا/ت: یونا بخدا خفت میکنما.... تموم شد عرررر ولی قشنگ بود
یونا: هعییی خدا.....
*پاشد و دست ا/ت رو گرفت*
خیلی خب بیخیال پاشو بریم بالا باید آماده شیم
ا/ت: واسه چی آماده شیم؟
یونا: گفتم که سوپرایز دارم
ا/ت: یااا یونا بگو خب ببینم چی بپوشم
یونا: میریمممم شهربازیییی
ا/ت: چییییییییییی جیغغغغع *ذوق*
*بدو بدو بالا رفتی*
یونا: یاااا صب کن منم بیامممم
(رفتین و حاضر شدین و ۳۰ مین بعد راه افتادین و ۱۰ مین بعد رسیدین)
***
*شهربازی ویو*
ا/ت: یا یونا بیا اول بریم تونل وحشت
یونا: اووو میبینم خیلی شجاع شدی ا/ت خانممم
ا/ت: *خنده* ولی انگار شما یکم ترسو شدین
یونا: نخیرم زود باش بیا بریم
(سخن نویسنده: هعییی گشادیم میاد بنویسم این جاهاشو..... خلاصه چن ساعت با یونا اونجا بودین و کلی خوش گذروندین و خندیدین و دیگه الان میخواین برگردین)
ا/ت: وای واقعا خیلی خوشگذشت یونا مرسیی پشمک
یونا: خاعچ گیلاس خداروشکر که بهت خوش گذشت البته به منم خیلی خوشگذشت (ا/ت یونا رو پشمک صدا میزنیه و یونا هم ا/ت رو گیلاس)
ا/ت: آره خب ولی خسته هم شدیم یکم خوابم میاد
یونا: پس بیا برگردیم ذاتا کلی برنامه داریم که خوشمیگذرونیم
ا/ت: عالیهههههه
*برگشتین خونه ا/ت ۳۰ مینی بود داشتین حرف میزدین که مامان یونا میاد یکمم با مامان ا/ت حرف میزنه و بعد با یونا برمیگردن*
*ا/ت ویو*
(میری و یونا رو بغل میکنی)
ا/ت: واسه همه چی ممنونم خیلی دوست دارم پشمکم
یونا: منم خیلی دوست دارم گیلاس کیوتم
مامان یونا: خیلی خب پس ما دیگه بریم خدافظ ا/ت خدافظ خاله
یونا: خدافظظظ
ا/ت و م/ت: خدافظ
*ا/ت ویو*
یونا اینا رفتن امروز واقعا خیلی خوب بود ولی یکم خسته شده بودم پس رفتم بالا و رو تختتم دراز کشید که یهو یادم افتاد فردا پرسش داریم وای نه الان پاشم درس بخونم خدااااا
شروع کردم و خوندم سه صفحه بود
*۲۰ مین بعد*
بلاخره تموم شد آخیش برم بخوابم
م/ت: ا/ت دخترم غذا آمادست
ا/ت: مامان خوابم میاد
م/ت: اگه گشنته بیا بخور اگه هم نه بخواب *حرف مامان من*
ا/ت: نه موخوام بخوابم
م/ت: باشه پس شب بخیر دخترم
ا/ت: شب تو هم بخیر
***
*صبح ساعت ۶:۴۰*
*ا/ت ویو*
*صدای آلارم*
هممم
بیدار شدم و کارای لازمو انجام دادم موهامو شونه کردم لباسامو پوشیدم مث همیشه یه میکاپ ساده کردم کوله پشتیمو برداشتم و میخواستم از اتاق بیرون بزنم که چشمم به جاکلیدی روی میزم افتاد آره همون جاکلیدیه که کوک داد..... هومممم چرا از کلیدام آویزونش نمیکنم؟
هایی گایز چطورین؟
چون این پارتو یکم دیر گذاشتم پارت ۶ رو هم میذارم
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا♥️
#فیک
#جونگکوک
#فیک_کوک
۲۰.۶k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.