سناریو درخواستی :)
وقتی پیرهنشون رو میدی بالا و میری توی لباسشون
چان: اول شوکه می شه و می خنده و میگه: شیطونی؟
لینو: اونم دستشو می کنه تو لباست که پسش می زنی میگه :وقتی تو میری توی لباسم منم حق دارم اینکارو بکنم نه؟(پوزخند)
چانگبین: اول تعجب می کنه بعد محکم بغلت می کنه.
هان:از خجالت می خنده و سعی می کنه از لباسش بیرونت بیاره اما وقتی موفق نمیشه لپتو می بوسه و می زاره بمونی.
هیونجین :میگه بیب اگه همینطوری بمونی اتفاقای خوبی نمی افته. که تو هم از لباسش میری بیرون اما اون روت خیمه می زنه و با پوزخند میگه : ترسیدی بیب؟
فیلیکس : بیشتر اینکارو انجام بده عزیزم خیلی آرامش بخشه
سونگمین : اول می خواد تو رو از لباسش بیرون بیاره اما می بینه حس خوبی بهش میدی می زاره بمونی و موهاتو نوازش می کنه.
ای ان:اول خجالت می کشه اما خودشم خوشش میاد و نمیزاره از لباسش بیرون بیای.
چان: اول شوکه می شه و می خنده و میگه: شیطونی؟
لینو: اونم دستشو می کنه تو لباست که پسش می زنی میگه :وقتی تو میری توی لباسم منم حق دارم اینکارو بکنم نه؟(پوزخند)
چانگبین: اول تعجب می کنه بعد محکم بغلت می کنه.
هان:از خجالت می خنده و سعی می کنه از لباسش بیرونت بیاره اما وقتی موفق نمیشه لپتو می بوسه و می زاره بمونی.
هیونجین :میگه بیب اگه همینطوری بمونی اتفاقای خوبی نمی افته. که تو هم از لباسش میری بیرون اما اون روت خیمه می زنه و با پوزخند میگه : ترسیدی بیب؟
فیلیکس : بیشتر اینکارو انجام بده عزیزم خیلی آرامش بخشه
سونگمین : اول می خواد تو رو از لباسش بیرون بیاره اما می بینه حس خوبی بهش میدی می زاره بمونی و موهاتو نوازش می کنه.
ای ان:اول خجالت می کشه اما خودشم خوشش میاد و نمیزاره از لباسش بیرون بیای.
۱۶.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.