𝓟𝓪𝓻𝓽 🦋⁶
ℳℴℴ𝓃 𝒸𝒽𝒾𝓁𝒹 🌙
سریع از رستوران اومد بیرون و سوار ماشینش شد ، مقصد مشخص نداشت و همین طوری تو خیابونا میگشت و به حرفای اعضا فکر میکرد و با خودش صحبت میکرد.
نامجون: من نمیتونم ، ...... من نمیتونم دوسش داشته باشم ، میدونم دارم باهاش زیادی بد رفتار میکنم ولی دست خودم نیست
ماشینو زد کنار و سرشو گذاشت رو فرمون و گریه میکرد.
یکم که آروم شده بود ماشینو روشن کرد و حرکت کرد سمت کلبه خارج شهر ، تصمیم داشت تا دو سه روزی اونجا بمونه.
هفته دیگه تولد جانگمی بود ، باخودش گفت که بهتره آخر هفته خونه باشه و یه تولد کوچیک برای جانگمی بگیره بلکه بتونه حسشو نسبت بهش عوض کنه.
شاید این کار شروع تازه بود هم برای خودش هم برای جانگمی.
وقتی رسید خونه بدون معطلی گوشیشو برداشت و تو گروه چت خودش و اعضا پیام داد:
نامجون: آخر این هفته تولد جانگمیه میخوام براش یه تولد کوچیک بگیرم فک کنم خوشحال بشه شما ام بیاد.
طولی نکشید که جیهوپ جوابشو داد:
جیهوپ: عالیه پسر....فقط چطور شد یهو نظرت عوض شد راجبش؟؟
نامجون: فک کردم شاید بتونم با این کار حسمو نسبت بهش عوض کنم
جیهوپ: خیلی خوبه رفیق....مطمئنم که عاشقش میشی.
نامجون: امید وارم.
جونگکوک: هیونگ ....نظرت درباره تجدید فراش چیه؟
تجدید فراش: به معنی دوباره ازدواج کردن بعد همسر اول. یا ازدواج مجدد زن یا مرد.
نامجون: حرفتو نشنیده میگیرم کوک
جونگکوک: او بس کن پسر ، هرکی ندونه من میدونم که چقد جای خالی ههسون داره اذیتت میکنه پس بهتر نیست یه خانم خوشگلو وارد زندگیت کنی؟
نامجون: کوک لطفا ادامه نده
یونگی: اتفاقا کوک یه بار حرف درست زد که اینم همینه .... درسته کوک؟
جونگکوک: دستت درد نکنه یونگی خان
نامجون: حرفاتون دیگه واقعا داره میره رو مخم و این باعث میشه که از گروه لفت بدم....پس بوس بای
جونگکوک: یه لحظه وایسا هیونگ....لفت نده فقط یه پیشنهاد بود
نامجون: تو پیشنهادتو برای خودت عملی کن
جین: هی استاپ ایت....بهتره تمومش کنید
نامجون: آخر هفته منتظرتونم پس
جیمین: حله داداش.
راوی: گوشی رو پرت کرد اون ور و رو مبل دراز کشید و چشماشو بست و کم کم خوابش برد.
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
سریع از رستوران اومد بیرون و سوار ماشینش شد ، مقصد مشخص نداشت و همین طوری تو خیابونا میگشت و به حرفای اعضا فکر میکرد و با خودش صحبت میکرد.
نامجون: من نمیتونم ، ...... من نمیتونم دوسش داشته باشم ، میدونم دارم باهاش زیادی بد رفتار میکنم ولی دست خودم نیست
ماشینو زد کنار و سرشو گذاشت رو فرمون و گریه میکرد.
یکم که آروم شده بود ماشینو روشن کرد و حرکت کرد سمت کلبه خارج شهر ، تصمیم داشت تا دو سه روزی اونجا بمونه.
هفته دیگه تولد جانگمی بود ، باخودش گفت که بهتره آخر هفته خونه باشه و یه تولد کوچیک برای جانگمی بگیره بلکه بتونه حسشو نسبت بهش عوض کنه.
شاید این کار شروع تازه بود هم برای خودش هم برای جانگمی.
وقتی رسید خونه بدون معطلی گوشیشو برداشت و تو گروه چت خودش و اعضا پیام داد:
نامجون: آخر این هفته تولد جانگمیه میخوام براش یه تولد کوچیک بگیرم فک کنم خوشحال بشه شما ام بیاد.
طولی نکشید که جیهوپ جوابشو داد:
جیهوپ: عالیه پسر....فقط چطور شد یهو نظرت عوض شد راجبش؟؟
نامجون: فک کردم شاید بتونم با این کار حسمو نسبت بهش عوض کنم
جیهوپ: خیلی خوبه رفیق....مطمئنم که عاشقش میشی.
نامجون: امید وارم.
جونگکوک: هیونگ ....نظرت درباره تجدید فراش چیه؟
تجدید فراش: به معنی دوباره ازدواج کردن بعد همسر اول. یا ازدواج مجدد زن یا مرد.
نامجون: حرفتو نشنیده میگیرم کوک
جونگکوک: او بس کن پسر ، هرکی ندونه من میدونم که چقد جای خالی ههسون داره اذیتت میکنه پس بهتر نیست یه خانم خوشگلو وارد زندگیت کنی؟
نامجون: کوک لطفا ادامه نده
یونگی: اتفاقا کوک یه بار حرف درست زد که اینم همینه .... درسته کوک؟
جونگکوک: دستت درد نکنه یونگی خان
نامجون: حرفاتون دیگه واقعا داره میره رو مخم و این باعث میشه که از گروه لفت بدم....پس بوس بای
جونگکوک: یه لحظه وایسا هیونگ....لفت نده فقط یه پیشنهاد بود
نامجون: تو پیشنهادتو برای خودت عملی کن
جین: هی استاپ ایت....بهتره تمومش کنید
نامجون: آخر هفته منتظرتونم پس
جیمین: حله داداش.
راوی: گوشی رو پرت کرد اون ور و رو مبل دراز کشید و چشماشو بست و کم کم خوابش برد.
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
۱۴.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.