سلاممممممم
سلاممممممم
سناریو شیطان کش ( عشق واقعی )
پارت ۱ 🩷🖤🩷 اولین دیدار 🖤🩷🖤
میتسوری برای اولین بار بود که هاشیرا شده بود و به عنوان هاشیرا توی جلسه ی هاشیرا ها شرکت میکرد همه ی هاشیرا ها ۳۰ دقیقه قبل از شروع جلسه به عمارت اومدن
جلسه شروع شد و هاشیرا ها منتظر ارباب بودن ارباب رسید و همه زانو زدن ( ارباب اون زمان هنوز میتونست ببینه )
ارباب : خب امروز یک عضو جدید داریم اما چرا اون الان اینجا نیست ؟ اگه میشه یکی بره دنبالش بگرده
اوبانای : من میرم دنبالش میگردم
ارباب : باشه تو برو
میتسوری : وای خدااااا فکر کنم جلسه شروع شده باشه ولی من نمیدونم محل جلسه کجاست اینجا خیلی بزرگهههههه
اوبانای : اونجا یه نفره یعنی اون عضو جدید هاشیرا هاست ؟ سلام خوبی شما باید عضو جدید هاشیرا ها باشی
میتسوری : سلام بله من عضو جدید هاشیراهام هاشیرای عشق میتسوری کانروجی ولی اینجا خیلی بزرگه من نمیتونم محل جلسه رو پیدا کنمممم
اوبانای : من هاشیرا مار اوبانای ایگورو هستم محل جلسه سمت راست هست
میتسوری : وایییی ببخشید خیلی ممنونممم و میره به محل جلسه ی هاشیرا ها
اوبانای : کابورامارو چی شد؟ من الان لبخند زدم ؟ ولی من حتي یادم نمیاد اخرین بار کی لبخند زدم ! این چه حسیه ؟ حس میکنم اون دختر باعث شد لبخند بزنم ! پس ... پس افراد به این میگن عشق !
کابورامورا گازش میگیره
اوبانای : آخ چرا اینجوری میکنی !!! اصلا بیخیال بیا بریم سر جلسه دیر شد
.
.
.
.
.
.
.
لایک کنید زودتر پارت بعد رو بزارم😊
سناریو شیطان کش ( عشق واقعی )
پارت ۱ 🩷🖤🩷 اولین دیدار 🖤🩷🖤
میتسوری برای اولین بار بود که هاشیرا شده بود و به عنوان هاشیرا توی جلسه ی هاشیرا ها شرکت میکرد همه ی هاشیرا ها ۳۰ دقیقه قبل از شروع جلسه به عمارت اومدن
جلسه شروع شد و هاشیرا ها منتظر ارباب بودن ارباب رسید و همه زانو زدن ( ارباب اون زمان هنوز میتونست ببینه )
ارباب : خب امروز یک عضو جدید داریم اما چرا اون الان اینجا نیست ؟ اگه میشه یکی بره دنبالش بگرده
اوبانای : من میرم دنبالش میگردم
ارباب : باشه تو برو
میتسوری : وای خدااااا فکر کنم جلسه شروع شده باشه ولی من نمیدونم محل جلسه کجاست اینجا خیلی بزرگهههههه
اوبانای : اونجا یه نفره یعنی اون عضو جدید هاشیرا هاست ؟ سلام خوبی شما باید عضو جدید هاشیرا ها باشی
میتسوری : سلام بله من عضو جدید هاشیراهام هاشیرای عشق میتسوری کانروجی ولی اینجا خیلی بزرگه من نمیتونم محل جلسه رو پیدا کنمممم
اوبانای : من هاشیرا مار اوبانای ایگورو هستم محل جلسه سمت راست هست
میتسوری : وایییی ببخشید خیلی ممنونممم و میره به محل جلسه ی هاشیرا ها
اوبانای : کابورامارو چی شد؟ من الان لبخند زدم ؟ ولی من حتي یادم نمیاد اخرین بار کی لبخند زدم ! این چه حسیه ؟ حس میکنم اون دختر باعث شد لبخند بزنم ! پس ... پس افراد به این میگن عشق !
کابورامورا گازش میگیره
اوبانای : آخ چرا اینجوری میکنی !!! اصلا بیخیال بیا بریم سر جلسه دیر شد
.
.
.
.
.
.
.
لایک کنید زودتر پارت بعد رو بزارم😊
۳.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.