تکپارتی JUNG KOOK
تکپارتی مقصد
جونگکوک:_ میسو:+
+:فکر میکردم که مقصد ما ازدواجمون باشه نه جدایی مون فکر میکردم جایی که قراره باهم بهش برسیم مقصدمون یا همون خوشبختی مونه اصلا فکر نمی کردم که....
زنگ زدم به جونگکوک همین که جواب داد.
_:«سلام میسو»(خیلی سرد)
:«سلام جونگکوکا میشه لطفاً آخر شب بیای خونه من نمیخوام اینطوری بدون اینکه حرفامو بزنم برم از خونه.»
_:«باشه میسو میام الان باید برم کار دارم۰»
:قطع کرد آره عزیزم میدونم با دوست دختر جدیدت که تازه دیدیش کار داری . تو این دو سال باهم بودن همه چیزم رو به پاس ریختم من یکی از کارخونه دارهای معروف کره عاشق خواننده اون کشور شدم نگو اون میخواسته توجه ها رو به خودش جلب کنه و تونست چون خبر با من بودن اون مثل بمب تو کل کشور ترکید. خیره خیابون شده بودم از پشت پنجره که ماشینش رو دیدم با تلخ خندی همه قرص های پاکت رو با آب خوردم و بعدش نشستم رو مبل تا بیاد خودش کلید داشت پس میتونست درو باز کنه بعد چند دقیقه صدای باز شدن در تو گوشم پیچید و بعدش جونگکوک کنارم رو مبل نشسته بود.
_:«من اینجام که حرفاتو بزنی.»
:«من خیلی دوست دارم جونگکوک شی اما نمیتونم ببخشمت چون تو بهم آسیب زدی ولی میخوام برای آخرین بار تو بغلم باشم میشه؟.»
دستانش از هم باز شد همینم خوبه.
_:«بیا»
:نمیدونست منظور من رو از آخرین بغل نفهمید فکر کرد رابطه رو تموم کردم ولی هنوز نفهمیده بود من حکم مرگم رو امضا کرده بودم تو بغلش با استشمام عطر خوش تنش چشمام و به رو دنیای ظالم این روزا بستم.
دنیا انقدری ظالم هست که اول روی خوشش و بهت نشون بده بعد از پشت بهت خنجر بزنه🥀💔🖤
جونگکوک:_ میسو:+
+:فکر میکردم که مقصد ما ازدواجمون باشه نه جدایی مون فکر میکردم جایی که قراره باهم بهش برسیم مقصدمون یا همون خوشبختی مونه اصلا فکر نمی کردم که....
زنگ زدم به جونگکوک همین که جواب داد.
_:«سلام میسو»(خیلی سرد)
:«سلام جونگکوکا میشه لطفاً آخر شب بیای خونه من نمیخوام اینطوری بدون اینکه حرفامو بزنم برم از خونه.»
_:«باشه میسو میام الان باید برم کار دارم۰»
:قطع کرد آره عزیزم میدونم با دوست دختر جدیدت که تازه دیدیش کار داری . تو این دو سال باهم بودن همه چیزم رو به پاس ریختم من یکی از کارخونه دارهای معروف کره عاشق خواننده اون کشور شدم نگو اون میخواسته توجه ها رو به خودش جلب کنه و تونست چون خبر با من بودن اون مثل بمب تو کل کشور ترکید. خیره خیابون شده بودم از پشت پنجره که ماشینش رو دیدم با تلخ خندی همه قرص های پاکت رو با آب خوردم و بعدش نشستم رو مبل تا بیاد خودش کلید داشت پس میتونست درو باز کنه بعد چند دقیقه صدای باز شدن در تو گوشم پیچید و بعدش جونگکوک کنارم رو مبل نشسته بود.
_:«من اینجام که حرفاتو بزنی.»
:«من خیلی دوست دارم جونگکوک شی اما نمیتونم ببخشمت چون تو بهم آسیب زدی ولی میخوام برای آخرین بار تو بغلم باشم میشه؟.»
دستانش از هم باز شد همینم خوبه.
_:«بیا»
:نمیدونست منظور من رو از آخرین بغل نفهمید فکر کرد رابطه رو تموم کردم ولی هنوز نفهمیده بود من حکم مرگم رو امضا کرده بودم تو بغلش با استشمام عطر خوش تنش چشمام و به رو دنیای ظالم این روزا بستم.
دنیا انقدری ظالم هست که اول روی خوشش و بهت نشون بده بعد از پشت بهت خنجر بزنه🥀💔🖤
۲.۵k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.