پارت اخر
رفتم و یک عالمه خرید کردم یه عالمه خوراکی های خوشمزه
و یه عالمه شمع با اندازه های مختلف از بزرگ تا کوچیک بعد به باغی که از شهر دور بود رفتم و همه چیز رو اماده کردم
(بچه ها اگه عکشی رو پیدا کردم می زارم)
وای خودم هم رفتم و یه کت و شلوار قرمز پوشیدم
و به سویونگ زنگ زدم
کوک ـ الو سویونگ سری به این ادرسی که می گم بیا
سویونگ ـ چی چه جوری
کوک ـ با ماشین
سویونگ ـ جوکیونگ رو چیکار کنم
کوک ـ اونو ببر پیش مامامت
خودت هم شیک و پیک کن بیا
سویونگ ـ باشه خدا حافظ
کوک ـ خدافظ
از زبان سویونگ
نمی دونم کوک یه دفعه چیش شده
یه لباس قرمز خوشگل پوشیدم ولی نه خیلی باز بود نه خیلی پوشیده
یه کفش پاشین بلند قرمز پوشیدم و جوکیونگ هم بروم پیش مامانم البته یه ارایش خیلی نوشگل و با یه رژ قرمز زدم و به سکت محلی که کوک فرستاده بود حرکت کردم
اونجا که رسیدم دیدم یه جا بیرون از شهره نکنه کوک می خواسته اذیتم بکنت شاید هم ادرس رو اشتباه فرستاده
حالا بزار برم تو ببینم چه خبره
رفتم تو دیدم یه عالمه شمع های بزرگ تا کوچیک چیده شده و تم خیلی خوشگلی داشت
یکم جلو تر که رفتم کوک رو دیدم که یه جعبه ی کوچولو دستش بود و جلوم زانو زد
کوک ـ خانم پارک سویونگ ایا حاضرید با من ازدواج کنید
سویونگ ـ ام بزار فکر کنم
کوک ـ بگو دیگه
سویونگ ـ معلومه که می خوام
و کوک حلقه رو تو انگقشت سویونگ کرد و بوسه ی عمیقی بر لبای نرم سویونگ زد
کوک ـ خوش حالم که با تو اشنا شدم
سویونگ ـ من بیشتر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوب بچه ها این فیک هم تموم شد امید
و یه عالمه شمع با اندازه های مختلف از بزرگ تا کوچیک بعد به باغی که از شهر دور بود رفتم و همه چیز رو اماده کردم
(بچه ها اگه عکشی رو پیدا کردم می زارم)
وای خودم هم رفتم و یه کت و شلوار قرمز پوشیدم
و به سویونگ زنگ زدم
کوک ـ الو سویونگ سری به این ادرسی که می گم بیا
سویونگ ـ چی چه جوری
کوک ـ با ماشین
سویونگ ـ جوکیونگ رو چیکار کنم
کوک ـ اونو ببر پیش مامامت
خودت هم شیک و پیک کن بیا
سویونگ ـ باشه خدا حافظ
کوک ـ خدافظ
از زبان سویونگ
نمی دونم کوک یه دفعه چیش شده
یه لباس قرمز خوشگل پوشیدم ولی نه خیلی باز بود نه خیلی پوشیده
یه کفش پاشین بلند قرمز پوشیدم و جوکیونگ هم بروم پیش مامانم البته یه ارایش خیلی نوشگل و با یه رژ قرمز زدم و به سکت محلی که کوک فرستاده بود حرکت کردم
اونجا که رسیدم دیدم یه جا بیرون از شهره نکنه کوک می خواسته اذیتم بکنت شاید هم ادرس رو اشتباه فرستاده
حالا بزار برم تو ببینم چه خبره
رفتم تو دیدم یه عالمه شمع های بزرگ تا کوچیک چیده شده و تم خیلی خوشگلی داشت
یکم جلو تر که رفتم کوک رو دیدم که یه جعبه ی کوچولو دستش بود و جلوم زانو زد
کوک ـ خانم پارک سویونگ ایا حاضرید با من ازدواج کنید
سویونگ ـ ام بزار فکر کنم
کوک ـ بگو دیگه
سویونگ ـ معلومه که می خوام
و کوک حلقه رو تو انگقشت سویونگ کرد و بوسه ی عمیقی بر لبای نرم سویونگ زد
کوک ـ خوش حالم که با تو اشنا شدم
سویونگ ـ من بیشتر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوب بچه ها این فیک هم تموم شد امید
۲۴.۸k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.