فیک (??Why you)پارت(17)
رفتم یه ظرف بزرگ آب سرد با پارچه تمیز برداشتم بعدش دوباره برگشتم اتاق جونگ کوک
اول از همه باید تبشو بیارم پایین
وقتایی که اینجوری می شدم مامانم اینکارو میکرد تا تبم بیاد پایین
جونگ کوک:ناله......
نشستم کنار تختش دستمالو خیس کردم به صورتش بازوهاش و بدنش یا پاهاش زدم
داشت میلرزید از سردی آب ولی چاره نبود باید تحمل میکرد
جونگ کوک:س...سر..ده (ناله)
ا/ت:تحمل کن جونگ کوک اوکی
تا صبح این وضع ادامه داشت
تبش اومده بود پایین رفتم از آشپز خونه بزور یه داروی تب بر پیدا کردم ....
واقعا مخم سوت کشید....این همه دارو با دوز بالاااااااااااااا...نمرده خیلیه واقعا
بازم رفتم اتاق جونگ کوک بلندش کردم
ا/ت:باید این دارو رو بخوری تا خوب بشی
جونگ کوک :نمیخوام
ا/ت: ا/ت مرسی نفسش فوت کرد .اگه واقعا بیمیری اوکی بمیر ولی بعداز اینکه من از این خونه فاکس رفتم خوب ؟
جونگ کوک:چرا داری کمکم میکنی؟؟دلت میسوزه برام(پوزخند)
ا/ت:ببین میخوری دارو رو یا بزور بخورونمت؟؟؟
جونگ کوک:خودم میخورم (گرفت از دستش)
(خورد)میتونی بدی
ا/ت با لحن دستوری کوک خیلی بهش برخورد ،اون کمکش کرد ولی اون
ا/ت: اوکی (داشت میرفت)
جونگ کوک: و یه چیزه دیگه .
ا/ت: چیه؟
جونگ کوک: بدون اجازم وارد اتاقم نشو و دیگه
ا/ت:(ذوب زده بهش)
جونگ کوک:کمکم نکن خوشم نمیاد کسی برام دلسوزی کنه
ا/ت:.......باشه(رفت)
ویو ا/ت:
مرتیکه چند شخصیتی بابا لنگ درازی......بخدا اگه گوزم اینطوری قدرت داشت الان امپراطور باد بود
نگا نگا من اومدم خوبی کرد بعد ببین آقا چی میگه
بدون اجازه وارد اتاقم نشو و دیگه بهم کمک نکن (اداشو درآوردن)
بشین بینیم بابا حال نداریم .......بگیرم یکمی بکپم
....خوابید
.
ا/ت
ا/ت....ا/ت بیدار شو لنگه ظهره ا/ت...ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتت
ا/ت:یا حضرت پشم چیشده؟کجا ترکیده؟ زامبیا حمله کردن؟
تهیونگ:(پوکر)......لنگ ظهره نمیخوای بلند شی مادمازل
ا/ت:نه میخوام بخوابم(پتو کشید رو سرش)
تهیونگ:هییییی بیدار شو ببینم میخوام بخوام میخوام بخوابم میکنه پتو رو کشید ا/ت از اونور گرفتش هی تهیونگ می کشید هی ا/ت می کشید
ا/ت:تهیونگ.....ولش کن
گفتم.....ولش کن....تههههههه
تهیونگ:چی؟ته(با شتاب افتاد رو ا/ت)
ا/ت:آی....لعنتی لح ...شدم .....اون تنه لشتو بلند کن از رو من آب لمو شدم ...
تهیونگ:نمیخوام جام خوبه (خنده شیطانی)
ا/ت:ته بهت وقت میدم ....تا ۳ می شمارم پا شدی که هیچ پا نشدی بزور متوسل میشم
تهیونگ:اوکی گنده گوزی خوبی بود ولی نه
ا/ت:داشتم خفه میشدم هم از اینطرفم خجالت می کشیدم ...خوب نفساش میخورد به صورتم پس چاره نداشتم که .
۱
۲
۳
ا/ت:ته
تهیونگ:هم؟(پوزخند)
ا/ت:ببخش
تهیونگ:چی؟
ا/ت:خودت خواستی
تهیونگ:چی میگ...ی....
آییییییییییییییییییییییییییییی
ا/ت:(با پا محکم زدم رو دی*کش ) آخی ....بلاخره ...هوففف
تهیونگ:ا.....ت..ت (افتاده بود زمین)
ا/ت:وای خدا فکر کنم بدبختو کشتم ...یعنی امیدی هست که پدر بشه؟؟؟فکر نکنم!
ا/ت:هی...ته...حالت خوبه؟
تهیونگ:آی.....بنظر.. ت خو..بم؟؟ آی
ا/ت:وای فکر کنم واقعا ناکارش کردم (رفتم جلو که)
تهیونگ:گیرت انداختم(پوزخند)
که منو کشید افتاده زمین روم خیمه زد
ا/ت:هیییییییی بلند شد از رو من.....ته
تهیونگ:عمرا....باید تاوان بدی...زدی بچه هام و انگار کردی
ا/ت:(اداشو درآورد )عمرا باید تاوان بدی زری بچه هامو ناکار کردی
تهیونگ:عه که اینطور (صورتشو نزدیک ا/ت کرد)
ا/ت(فاک ا/ت فاککککککک الان چی کا کنم)
داشت میومد جلو چیزی نمونده بود که
فرشته نجاتم .......کمکککککککککک
خوب اینم از این پارت
لایک=کامنت
هرچی بیشتر بهتر
عاشقتونم 💜💜💜
اول از همه باید تبشو بیارم پایین
وقتایی که اینجوری می شدم مامانم اینکارو میکرد تا تبم بیاد پایین
جونگ کوک:ناله......
نشستم کنار تختش دستمالو خیس کردم به صورتش بازوهاش و بدنش یا پاهاش زدم
داشت میلرزید از سردی آب ولی چاره نبود باید تحمل میکرد
جونگ کوک:س...سر..ده (ناله)
ا/ت:تحمل کن جونگ کوک اوکی
تا صبح این وضع ادامه داشت
تبش اومده بود پایین رفتم از آشپز خونه بزور یه داروی تب بر پیدا کردم ....
واقعا مخم سوت کشید....این همه دارو با دوز بالاااااااااااااا...نمرده خیلیه واقعا
بازم رفتم اتاق جونگ کوک بلندش کردم
ا/ت:باید این دارو رو بخوری تا خوب بشی
جونگ کوک :نمیخوام
ا/ت: ا/ت مرسی نفسش فوت کرد .اگه واقعا بیمیری اوکی بمیر ولی بعداز اینکه من از این خونه فاکس رفتم خوب ؟
جونگ کوک:چرا داری کمکم میکنی؟؟دلت میسوزه برام(پوزخند)
ا/ت:ببین میخوری دارو رو یا بزور بخورونمت؟؟؟
جونگ کوک:خودم میخورم (گرفت از دستش)
(خورد)میتونی بدی
ا/ت با لحن دستوری کوک خیلی بهش برخورد ،اون کمکش کرد ولی اون
ا/ت: اوکی (داشت میرفت)
جونگ کوک: و یه چیزه دیگه .
ا/ت: چیه؟
جونگ کوک: بدون اجازم وارد اتاقم نشو و دیگه
ا/ت:(ذوب زده بهش)
جونگ کوک:کمکم نکن خوشم نمیاد کسی برام دلسوزی کنه
ا/ت:.......باشه(رفت)
ویو ا/ت:
مرتیکه چند شخصیتی بابا لنگ درازی......بخدا اگه گوزم اینطوری قدرت داشت الان امپراطور باد بود
نگا نگا من اومدم خوبی کرد بعد ببین آقا چی میگه
بدون اجازه وارد اتاقم نشو و دیگه بهم کمک نکن (اداشو درآوردن)
بشین بینیم بابا حال نداریم .......بگیرم یکمی بکپم
....خوابید
.
ا/ت
ا/ت....ا/ت بیدار شو لنگه ظهره ا/ت...ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتت
ا/ت:یا حضرت پشم چیشده؟کجا ترکیده؟ زامبیا حمله کردن؟
تهیونگ:(پوکر)......لنگ ظهره نمیخوای بلند شی مادمازل
ا/ت:نه میخوام بخوابم(پتو کشید رو سرش)
تهیونگ:هییییی بیدار شو ببینم میخوام بخوام میخوام بخوابم میکنه پتو رو کشید ا/ت از اونور گرفتش هی تهیونگ می کشید هی ا/ت می کشید
ا/ت:تهیونگ.....ولش کن
گفتم.....ولش کن....تههههههه
تهیونگ:چی؟ته(با شتاب افتاد رو ا/ت)
ا/ت:آی....لعنتی لح ...شدم .....اون تنه لشتو بلند کن از رو من آب لمو شدم ...
تهیونگ:نمیخوام جام خوبه (خنده شیطانی)
ا/ت:ته بهت وقت میدم ....تا ۳ می شمارم پا شدی که هیچ پا نشدی بزور متوسل میشم
تهیونگ:اوکی گنده گوزی خوبی بود ولی نه
ا/ت:داشتم خفه میشدم هم از اینطرفم خجالت می کشیدم ...خوب نفساش میخورد به صورتم پس چاره نداشتم که .
۱
۲
۳
ا/ت:ته
تهیونگ:هم؟(پوزخند)
ا/ت:ببخش
تهیونگ:چی؟
ا/ت:خودت خواستی
تهیونگ:چی میگ...ی....
آییییییییییییییییییییییییییییی
ا/ت:(با پا محکم زدم رو دی*کش ) آخی ....بلاخره ...هوففف
تهیونگ:ا.....ت..ت (افتاده بود زمین)
ا/ت:وای خدا فکر کنم بدبختو کشتم ...یعنی امیدی هست که پدر بشه؟؟؟فکر نکنم!
ا/ت:هی...ته...حالت خوبه؟
تهیونگ:آی.....بنظر.. ت خو..بم؟؟ آی
ا/ت:وای فکر کنم واقعا ناکارش کردم (رفتم جلو که)
تهیونگ:گیرت انداختم(پوزخند)
که منو کشید افتاده زمین روم خیمه زد
ا/ت:هیییییییی بلند شد از رو من.....ته
تهیونگ:عمرا....باید تاوان بدی...زدی بچه هام و انگار کردی
ا/ت:(اداشو درآورد )عمرا باید تاوان بدی زری بچه هامو ناکار کردی
تهیونگ:عه که اینطور (صورتشو نزدیک ا/ت کرد)
ا/ت(فاک ا/ت فاککککککک الان چی کا کنم)
داشت میومد جلو چیزی نمونده بود که
فرشته نجاتم .......کمکککککککککک
خوب اینم از این پارت
لایک=کامنت
هرچی بیشتر بهتر
عاشقتونم 💜💜💜
۹۴.۷k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.