✘اربـاب خشن من..! ✞p9
*هه جونگ ویو*
نگاه سنگین ارابابو رو خدم حس میکردم اما خدمو زدم ب اون راه ک ندیدمش...ک چشمم افتاد ب جین هو..جین هو هم منو دید و ب طرف هم رفتیم و همو محکم بغل کردیم
×چطوری دخترررر
+عام خوبم چقد دلم تنگ شده بودددد
×منم...خیلی بدجنسی چرا هیچ خبری نمیگیری مثلا رفیقتما..تازع قرار بود بیای تا ببینمت
+ب جون خدم رفتم از ارباب جئون اجازه گرفتم اما اجازه نمیده لعنتی
×حالا ولش...مایلی چند شات در خدمت باشیم
+بعله حتما..فقط بابام کو
×ماشینشو پارک کنه میاد
+اوکی بریم بشینیم پشت این میز
×بزن بریم
سوم شخص«راوی»
جین هو و هه جونگ نشستن دور ی میز و شروع کردن ب خوش و بش کردن و ی شات مشروب خوردن...
جیمین رفت کنار جونگ کوک ک متوجه شد همش حواسش ب هه جونگه ک با حرفش جونگ کوکو ب خدش اورد
÷هی پسر حواست کجاس...دو ساعته جیهوپ صدات میکنه
جیهوپ:از بیشعروریشع
-هیچ..وللش...کجا بودیم...عاها راسی بار جدید ب دست یونگی رسید؟راضی بود؟
جیهوپ:اره رسید...عالی بودن فقط چرا تعداد الکلا کمتر از دفعه قابل بود؟
-چی بگم این شرکت کوفتی مث قبل نیس یکم گیر و ویر پیدا کردع ک داریم روش کار میکنیم
جیهوپ:عوو...مستر کوک مایل ب شات؟
-با کمال میل مستر جانگ
*و گیلاساشونو بهم زدن و ی شات خوردن ک پدر هه جونگ اومد*
∆سلام جناب آقای جئون جونگ کوک
-به مستر کیم حالتون چطوره؟ *از جاش بلند میشه و ب پدر هه جونگ دست میده*
∆عالی..دخترم چطوره؟
-خیالتون راحت حالش خوبه...همراه جین هو پشت اون میز نشستن
∆عاها مرسی با اجازتون
-صداشون کنید بگید بیان اینجا
∆باشه
*سوجون هه جونگ رو صدا مزنه اما هه جونگ تو اون صدای آهنگو و شلوغی نشنید ولی جین هو متوجه شد و ب هه جونگ اشاره کرد*
+عررر باباممم..بابایییی
∆دخترمم پاشو بیا اینجا
*هه جونگ با قدم های بزرگ رف سمت پدرش و محکم بغلش کرد و جین هو هم افتاد پشت سرش*
∆چقد دلم برات تنگ شده بود فسقلی
+منم...چ خبرا هیچ نمیگی ی دختر داری ک دیگ نیس
∆ب جون خودت سرم خیلی شلوغ بود تو این مدت
+ولش
-خب پدر و دختر همو دیدن...
+ب...بله ارباب
÷به هه جونگا چ خوشتیپ کردی
+مرسی اوپا..چیزع اوپا ن مرسی جیمینا..حیحی ریدم
.......
نگاه سنگین ارابابو رو خدم حس میکردم اما خدمو زدم ب اون راه ک ندیدمش...ک چشمم افتاد ب جین هو..جین هو هم منو دید و ب طرف هم رفتیم و همو محکم بغل کردیم
×چطوری دخترررر
+عام خوبم چقد دلم تنگ شده بودددد
×منم...خیلی بدجنسی چرا هیچ خبری نمیگیری مثلا رفیقتما..تازع قرار بود بیای تا ببینمت
+ب جون خدم رفتم از ارباب جئون اجازه گرفتم اما اجازه نمیده لعنتی
×حالا ولش...مایلی چند شات در خدمت باشیم
+بعله حتما..فقط بابام کو
×ماشینشو پارک کنه میاد
+اوکی بریم بشینیم پشت این میز
×بزن بریم
سوم شخص«راوی»
جین هو و هه جونگ نشستن دور ی میز و شروع کردن ب خوش و بش کردن و ی شات مشروب خوردن...
جیمین رفت کنار جونگ کوک ک متوجه شد همش حواسش ب هه جونگه ک با حرفش جونگ کوکو ب خدش اورد
÷هی پسر حواست کجاس...دو ساعته جیهوپ صدات میکنه
جیهوپ:از بیشعروریشع
-هیچ..وللش...کجا بودیم...عاها راسی بار جدید ب دست یونگی رسید؟راضی بود؟
جیهوپ:اره رسید...عالی بودن فقط چرا تعداد الکلا کمتر از دفعه قابل بود؟
-چی بگم این شرکت کوفتی مث قبل نیس یکم گیر و ویر پیدا کردع ک داریم روش کار میکنیم
جیهوپ:عوو...مستر کوک مایل ب شات؟
-با کمال میل مستر جانگ
*و گیلاساشونو بهم زدن و ی شات خوردن ک پدر هه جونگ اومد*
∆سلام جناب آقای جئون جونگ کوک
-به مستر کیم حالتون چطوره؟ *از جاش بلند میشه و ب پدر هه جونگ دست میده*
∆عالی..دخترم چطوره؟
-خیالتون راحت حالش خوبه...همراه جین هو پشت اون میز نشستن
∆عاها مرسی با اجازتون
-صداشون کنید بگید بیان اینجا
∆باشه
*سوجون هه جونگ رو صدا مزنه اما هه جونگ تو اون صدای آهنگو و شلوغی نشنید ولی جین هو متوجه شد و ب هه جونگ اشاره کرد*
+عررر باباممم..بابایییی
∆دخترمم پاشو بیا اینجا
*هه جونگ با قدم های بزرگ رف سمت پدرش و محکم بغلش کرد و جین هو هم افتاد پشت سرش*
∆چقد دلم برات تنگ شده بود فسقلی
+منم...چ خبرا هیچ نمیگی ی دختر داری ک دیگ نیس
∆ب جون خودت سرم خیلی شلوغ بود تو این مدت
+ولش
-خب پدر و دختر همو دیدن...
+ب...بله ارباب
÷به هه جونگا چ خوشتیپ کردی
+مرسی اوپا..چیزع اوپا ن مرسی جیمینا..حیحی ریدم
.......
۲۷.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.