رمان عاشقانه ( آغازه)
رز های وحشی🇰🇷
روز دل انگیزی در مدرسه اکسو بر قرار بود . هان سوجون پسری پولدار و کراااااش بود .که در مدرسه پیداش شد . مهارت هایی فوق العاده در کاراته داشت و هچنین خیلی بی رحم بود .
اما بدتر از اون هم درمدرسه هم بود .« جیان سون»دختری یتیمی بود که تنها پدربزرگ عزیزش او را بزرگ می کرد . او از پدربزرگ خود مهارت های کاراته وکنگ فو و........را به خوبی یاد گرفته بود . اما با این که بی رحم بود اما احساسات دختر بودنش هنوز پابرجا بود .نگاه کردن فیلم های رمانتیک .عاشقانه . اکشن و از همه بدتر فیلم های +18 که خیلی علاقه داشت ، را میدید.
روزی هان سوجون سر به سر یکی از دختر های مدرسه گذاشت . جیان تحمل رنج های دخترک را نداشت به خاطر همین تند راه رفت و محکم با دستش به صورت هان سوجون کوبید . و سریع دست ان دختر را گرفت و ان منطقه را ترک کرد . تا وقتی هان سوجون به خودش امده بود هر دو دختر ها فرار کرده بودند . اما بلند فریادزد...
: « تقاس این کارت را پس میدهی ! و همینطور پشیمان می شوی .»
جیان تا به محلی ارام رسید دست دختر را ول کرد و گفت : حالت خوب است ، مشکلی برایت پیش نیامده !اسم من جیان سون هست اسم تو چیه ؟🤨
اااسم من ام جو کیونگ هست ،اها راستی ممنون از اینکه از دست اون پسره لعنتی نجاتم دادی.🤗
اون هر روز این بلا ها را سرم میاره .😞
جیان سون جواب داد : خواهش می کنم ، اما باید کسی اینجا باشه که اون پسره را سر جاسش بنشونه . از این به بعد تو در کنارمن باش تا تو رو اذیت نکنه .😑
خلاصه این شد که انها دوستان صمیمی شدند .🙃
زنگ تعطیلی که خورد جیان به ام جوکیونگ گفت بیابه خانه من تا ازت پذیرایی کنم و بعد هم مشق هایمان را می نویسیم . ام جو کیونگ هم قبول کرد ..
هان سوجون برای انتقام از اینکار جیان به همراه دوستان شرورش به تعقیب کردن ان دو افتادند. 😠😠
تا اینکه به خانه متروکه جیان سون رسیدند او شوکه شده بود چون در قبال قصر او این خانه کوچک چیزی نبود .😨😧
به خاطر همین برای اولین باردلش برای دختره سوخت .و رفت .😟
صبح روز بعد دختر و پسر قصه ما به هم بر خورد کردند . دختره گفت : من هنوز کاری نکردم که داری تلافی می کنی .از این به بعد ببینم داری سر به سرم می گذاری از چشم خودت دیدی . این رو گفت و بعد رفت .
پسر
روز دل انگیزی در مدرسه اکسو بر قرار بود . هان سوجون پسری پولدار و کراااااش بود .که در مدرسه پیداش شد . مهارت هایی فوق العاده در کاراته داشت و هچنین خیلی بی رحم بود .
اما بدتر از اون هم درمدرسه هم بود .« جیان سون»دختری یتیمی بود که تنها پدربزرگ عزیزش او را بزرگ می کرد . او از پدربزرگ خود مهارت های کاراته وکنگ فو و........را به خوبی یاد گرفته بود . اما با این که بی رحم بود اما احساسات دختر بودنش هنوز پابرجا بود .نگاه کردن فیلم های رمانتیک .عاشقانه . اکشن و از همه بدتر فیلم های +18 که خیلی علاقه داشت ، را میدید.
روزی هان سوجون سر به سر یکی از دختر های مدرسه گذاشت . جیان تحمل رنج های دخترک را نداشت به خاطر همین تند راه رفت و محکم با دستش به صورت هان سوجون کوبید . و سریع دست ان دختر را گرفت و ان منطقه را ترک کرد . تا وقتی هان سوجون به خودش امده بود هر دو دختر ها فرار کرده بودند . اما بلند فریادزد...
: « تقاس این کارت را پس میدهی ! و همینطور پشیمان می شوی .»
جیان تا به محلی ارام رسید دست دختر را ول کرد و گفت : حالت خوب است ، مشکلی برایت پیش نیامده !اسم من جیان سون هست اسم تو چیه ؟🤨
اااسم من ام جو کیونگ هست ،اها راستی ممنون از اینکه از دست اون پسره لعنتی نجاتم دادی.🤗
اون هر روز این بلا ها را سرم میاره .😞
جیان سون جواب داد : خواهش می کنم ، اما باید کسی اینجا باشه که اون پسره را سر جاسش بنشونه . از این به بعد تو در کنارمن باش تا تو رو اذیت نکنه .😑
خلاصه این شد که انها دوستان صمیمی شدند .🙃
زنگ تعطیلی که خورد جیان به ام جوکیونگ گفت بیابه خانه من تا ازت پذیرایی کنم و بعد هم مشق هایمان را می نویسیم . ام جو کیونگ هم قبول کرد ..
هان سوجون برای انتقام از اینکار جیان به همراه دوستان شرورش به تعقیب کردن ان دو افتادند. 😠😠
تا اینکه به خانه متروکه جیان سون رسیدند او شوکه شده بود چون در قبال قصر او این خانه کوچک چیزی نبود .😨😧
به خاطر همین برای اولین باردلش برای دختره سوخت .و رفت .😟
صبح روز بعد دختر و پسر قصه ما به هم بر خورد کردند . دختره گفت : من هنوز کاری نکردم که داری تلافی می کنی .از این به بعد ببینم داری سر به سرم می گذاری از چشم خودت دیدی . این رو گفت و بعد رفت .
پسر
۴.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.