𝙿𝚊𝚛𝚝 🪶¹
𝒪𝓋ℯ𝓇 𝓉𝒽ℯ 𝒽ℴ𝓇𝒾𝓏ℴ𝓃 💫
"صدای پچپچاشونو میشنیدم ، حتی با اینکه اتاقم طبقه بالا بود"
مگه من چیکار کردم که باید با کسی که حتی نمیشناسمش و دوسش ندارم ازدواج کنم..؟
همیشه با خودم مرور میکنم که چه کار اشتباهی انجام دادم ولی هرچی به عقب برمیگردم چیزی پیدا نمیکنم...!!
شاید بهتر باشه با شرایط کنار بیام.....فک کنم بهترین راه همین باشه.
حداقل شانسی که آوردم طرف هم سن و سال خودمه.
مستر کیم جونگاین پسر ارشد کیم بزرگ.
بعضی موقعه ها با خودم میگم چی میشد اگه از خونه فرار میکردم؟
تقریبا میشه گفت هرچیزی که یه دختر الان بخوادو دارم ولی چه فایده که اجازه ندارم حتی از خونه برم بیرون.
هعی...
از اتاقم اومدم بیرون تا برم یه لیوان آب بخورم که....
(مامان ا/ت با علامت + )
+ او ا/ت چه خوب شد اومدی بیا تا یه چیزی بهت بگم.
ا/ت: مامان میتونی بزاریش برای بعدا الان واقعا حوصله ندارم.
+ بیا بشین میخوام باهات حرف بزنم
"رفت رو مبل رو به روی مامانش نشست)
ا/ت: خب
+ جونگاین فردا میاد اینجا
ا/ت: چه عجب آقا خواست خودشو به ما نشون بده
+ نمک نریز هرچی باشه اون شوهر آیندته
ا/ت: الان همین فقط میخواستی بگی که فردا میخواد بیاد اینجا ؟
+ و اینکه هفته دیگه شاید رفتیم آمریکا خواستم بهت بگم که آماده باشی.
ا/ت: چرا انقدر یه هویی؟
+ مراسم عروسیتون اونجا برگزار میشه
ا/ت: این مراسم سر نمیگیره .... چون من نمیخوام
+ ا/ت همه چیو خراب نکن....ازدواج تو با اون میدونی چقد به نفع خانوادس؟
ا/ت: تا کی من باید من تنها باید به نفع خانواده کار کنم؟
+ عزیزم خب تو خودتم خوشبخت میشی
ا/ت: آها.... ازدواج با یه آدم مافیا و خلاف کار منو خوشبخت میکنه
+ا/ت تو هرچی ام مقاومت کنی یا مخالف باشی در هر صورت این ازدواج سر میگیره حالا میل خودته که بخوای آسون بگیریش یا سخت.
ا/ت: براتون متاسفم.
راوی: با عصبانیت رفت سمت اتاقش و درو به هم کوبید.
همیشه دلش میخواست با آدمی ازدواج کنه که از صمیم قلبش دوسش داره.
ولی هیچ کسی رو پیدا نکرده بود...!
صدای گریه هاش کل فضای اتاقو پر کرده بود. با خودش گفت :
" چی میشه اگه از اینجا برم ، میرم یه جایی که هیچ ردی ازم نباشه و بتونم مثل یه آدم عادی زندگی کنم"
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
" هلوملیکوم ، بچه ها ساری بابت تاخیر فیک جدید و همین طور شروع بد چون خودتون میدونید دیگه من تو پارت اول فیک و پارت آخر اصن خوب نیستم 😹 ولی دیگه به بزرگی خودتون ببخشید ، الانم بیاید تو کامنتا بگید که نه تو خیلی خوب مینویسی 😹
"صدای پچپچاشونو میشنیدم ، حتی با اینکه اتاقم طبقه بالا بود"
مگه من چیکار کردم که باید با کسی که حتی نمیشناسمش و دوسش ندارم ازدواج کنم..؟
همیشه با خودم مرور میکنم که چه کار اشتباهی انجام دادم ولی هرچی به عقب برمیگردم چیزی پیدا نمیکنم...!!
شاید بهتر باشه با شرایط کنار بیام.....فک کنم بهترین راه همین باشه.
حداقل شانسی که آوردم طرف هم سن و سال خودمه.
مستر کیم جونگاین پسر ارشد کیم بزرگ.
بعضی موقعه ها با خودم میگم چی میشد اگه از خونه فرار میکردم؟
تقریبا میشه گفت هرچیزی که یه دختر الان بخوادو دارم ولی چه فایده که اجازه ندارم حتی از خونه برم بیرون.
هعی...
از اتاقم اومدم بیرون تا برم یه لیوان آب بخورم که....
(مامان ا/ت با علامت + )
+ او ا/ت چه خوب شد اومدی بیا تا یه چیزی بهت بگم.
ا/ت: مامان میتونی بزاریش برای بعدا الان واقعا حوصله ندارم.
+ بیا بشین میخوام باهات حرف بزنم
"رفت رو مبل رو به روی مامانش نشست)
ا/ت: خب
+ جونگاین فردا میاد اینجا
ا/ت: چه عجب آقا خواست خودشو به ما نشون بده
+ نمک نریز هرچی باشه اون شوهر آیندته
ا/ت: الان همین فقط میخواستی بگی که فردا میخواد بیاد اینجا ؟
+ و اینکه هفته دیگه شاید رفتیم آمریکا خواستم بهت بگم که آماده باشی.
ا/ت: چرا انقدر یه هویی؟
+ مراسم عروسیتون اونجا برگزار میشه
ا/ت: این مراسم سر نمیگیره .... چون من نمیخوام
+ ا/ت همه چیو خراب نکن....ازدواج تو با اون میدونی چقد به نفع خانوادس؟
ا/ت: تا کی من باید من تنها باید به نفع خانواده کار کنم؟
+ عزیزم خب تو خودتم خوشبخت میشی
ا/ت: آها.... ازدواج با یه آدم مافیا و خلاف کار منو خوشبخت میکنه
+ا/ت تو هرچی ام مقاومت کنی یا مخالف باشی در هر صورت این ازدواج سر میگیره حالا میل خودته که بخوای آسون بگیریش یا سخت.
ا/ت: براتون متاسفم.
راوی: با عصبانیت رفت سمت اتاقش و درو به هم کوبید.
همیشه دلش میخواست با آدمی ازدواج کنه که از صمیم قلبش دوسش داره.
ولی هیچ کسی رو پیدا نکرده بود...!
صدای گریه هاش کل فضای اتاقو پر کرده بود. با خودش گفت :
" چی میشه اگه از اینجا برم ، میرم یه جایی که هیچ ردی ازم نباشه و بتونم مثل یه آدم عادی زندگی کنم"
•ادامه دارد•
▪︎آن سوی افق▪︎
" هلوملیکوم ، بچه ها ساری بابت تاخیر فیک جدید و همین طور شروع بد چون خودتون میدونید دیگه من تو پارت اول فیک و پارت آخر اصن خوب نیستم 😹 ولی دیگه به بزرگی خودتون ببخشید ، الانم بیاید تو کامنتا بگید که نه تو خیلی خوب مینویسی 😹
۱۵.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.