P²¹
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part21
ات!!؟
ویو شوگا؛
یکی یک چیزی بیاره این در کوفتی رو بشکنیم...!
بالگد داره به در میزنه..
ویو ات؛
رومو برگردوندم دیدم داره با یک چاقو بهم حمله میکنه، جیغ بلندی زدم!
نمیتونستم تکون بخورم خشکم زده بود..
که یهویی جیمین خودشو پرت کرد جلوم و...
چاقو به خودش خورد..!
اون موجوده غیب شد! برقا دوباره برگشت، در اشپز خونه باز شد.
و ات شک شده بود، جیمین رو زمین افتاده بود و دورش پر خون بود، ات داشت گریه میکرد و با داد میگفت: جمیناااا پاشو، پاشو! لطفا پاشو..
اعضا وارد اشپزخونه شدن همه از دیدن این منظره شک شده بودن..
شوگا سریع دوید سمت ات، شوگا: هی ات خوبی؟
ات فقط ماتش برده بود سمت جیمین و داشت گریه میکرد، شوگا از پشت بغلش کرده بود.
شوگا: هی، هی اروم باش ات..
تهیونگ زنگ میزنه بیمارستان، ..
ات: هی، نه اون نباید بمیره کمکش کنیم..(با بغض)
شوگا: اروم باش ات اون خوب میشه، بخاطر من لطفا آروم باش...
آمبولانس اومد و..
(پرش زمانی تو بیمارستان)
ات: میدونی همش تقصیر منه، من شومم از اولی که اومدم نزدیک بود بمیرین اون از تهیونگ اینم از جیمین...
من اصلا باید از این گروه برم همه چیز درست میشه..
شوگا: اینا تقصیر تو نیست، وتو هم حق نداری جا بزنی..
بزار الان یکم برات خوراکی بیارم از دیشب چیزی نخوردی.
(رفته برات یک چیزی بیاره)
کوک: حالش خوب نیست مگه نه؟
شوگا: بهش حق میدم، ادم شاهد یک همچین صحنه ای باشه حتما همین طوره.. خب دیگه من برم.
نامجون: خب یک خبر خوب دارم، حالش خوبه..(روبرو همه اعضا گفت)
تهیونگ: ات نوبت توعه ات میخوان ازت سوال کنن.(پلیس)
(ات رفت داخل اتاق)
پلیس: خب خانم ات... فقط چند تا سوال داشتم.
وقتی اون اتفاق افتاد شما اونجا بودید درسته؟
ات: اره.
پلیس: خب میشه توضیح بدین که چی شد؟
ات: درحال توضیح دادن..
پلیس: دوربین های امنیتی یک سری تصاویر ثبت کردن همین مرد بود؟
ات: اره فکر کنم.
پلیس: میشه یکبار دیگه دقیق توضیح بدین؟
ات: فکر کنم یکبار توضیح دادم! میشه فقط تنهام بزارین؟(با بغض)
کوک سریع میره داخل.
پلیس: شما حق ندارین اینجا باشین.
کوک: میشه زیاد بهش فشار نیارین؟
دوربین هارو که دیدن..
دیگه چی میخوان.؟!
ات پاشو بریم بسه دیگه.
جین: جیمین به هوش اومده..
ات: واقعا حالش خوبه؟!
جین: اره.. میتونی بری ببینیش.
(ات میره داخل)
خوشحالم سرپا شدی....
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part21
ات!!؟
ویو شوگا؛
یکی یک چیزی بیاره این در کوفتی رو بشکنیم...!
بالگد داره به در میزنه..
ویو ات؛
رومو برگردوندم دیدم داره با یک چاقو بهم حمله میکنه، جیغ بلندی زدم!
نمیتونستم تکون بخورم خشکم زده بود..
که یهویی جیمین خودشو پرت کرد جلوم و...
چاقو به خودش خورد..!
اون موجوده غیب شد! برقا دوباره برگشت، در اشپز خونه باز شد.
و ات شک شده بود، جیمین رو زمین افتاده بود و دورش پر خون بود، ات داشت گریه میکرد و با داد میگفت: جمیناااا پاشو، پاشو! لطفا پاشو..
اعضا وارد اشپزخونه شدن همه از دیدن این منظره شک شده بودن..
شوگا سریع دوید سمت ات، شوگا: هی ات خوبی؟
ات فقط ماتش برده بود سمت جیمین و داشت گریه میکرد، شوگا از پشت بغلش کرده بود.
شوگا: هی، هی اروم باش ات..
تهیونگ زنگ میزنه بیمارستان، ..
ات: هی، نه اون نباید بمیره کمکش کنیم..(با بغض)
شوگا: اروم باش ات اون خوب میشه، بخاطر من لطفا آروم باش...
آمبولانس اومد و..
(پرش زمانی تو بیمارستان)
ات: میدونی همش تقصیر منه، من شومم از اولی که اومدم نزدیک بود بمیرین اون از تهیونگ اینم از جیمین...
من اصلا باید از این گروه برم همه چیز درست میشه..
شوگا: اینا تقصیر تو نیست، وتو هم حق نداری جا بزنی..
بزار الان یکم برات خوراکی بیارم از دیشب چیزی نخوردی.
(رفته برات یک چیزی بیاره)
کوک: حالش خوب نیست مگه نه؟
شوگا: بهش حق میدم، ادم شاهد یک همچین صحنه ای باشه حتما همین طوره.. خب دیگه من برم.
نامجون: خب یک خبر خوب دارم، حالش خوبه..(روبرو همه اعضا گفت)
تهیونگ: ات نوبت توعه ات میخوان ازت سوال کنن.(پلیس)
(ات رفت داخل اتاق)
پلیس: خب خانم ات... فقط چند تا سوال داشتم.
وقتی اون اتفاق افتاد شما اونجا بودید درسته؟
ات: اره.
پلیس: خب میشه توضیح بدین که چی شد؟
ات: درحال توضیح دادن..
پلیس: دوربین های امنیتی یک سری تصاویر ثبت کردن همین مرد بود؟
ات: اره فکر کنم.
پلیس: میشه یکبار دیگه دقیق توضیح بدین؟
ات: فکر کنم یکبار توضیح دادم! میشه فقط تنهام بزارین؟(با بغض)
کوک سریع میره داخل.
پلیس: شما حق ندارین اینجا باشین.
کوک: میشه زیاد بهش فشار نیارین؟
دوربین هارو که دیدن..
دیگه چی میخوان.؟!
ات پاشو بریم بسه دیگه.
جین: جیمین به هوش اومده..
ات: واقعا حالش خوبه؟!
جین: اره.. میتونی بری ببینیش.
(ات میره داخل)
خوشحالم سرپا شدی....
۵.۴k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.