"زندگی من"
"زندگی من"
پارت 12
ویو ات
سرم تو گوشی بود رو شکمم دراز کشیده بودم که دیدم یکی در میزنه گفتم: بیا تو
بعد از پنج مین کسی نیومد تو فک کردم صدامو نشنیده گفتم: بیا تو
بعد از دو مین صدای باز و بست شدن در اومد گفتم: جیمین تویی چیکار داری؟
هیچ صدایی نیومد داشتم میترسیدم..اخه من به جن و روح اعتقاد دارم و حتی خودمم چند بار دیدم برای همین میترسم..
میخواستم برگردم که یدفعه یکی پرید روم منم چون رو شکمم خوابیده بودم نمیتونستم ببینم کیه؟
ات: جیمیناا تویی؟
جیمین: اوهوم..
ات: چرا اینجوری میکنی؟ ترسیدم
جیمین: یسوال ازت میپرسم باید درست جواب بدی..
ات: چه سوالی؟
وایی داشتم سکته میکردم امیدوار بودم که هر سوالی میپرسه اون سوال رو نپرسه..که پرسید😐
جیمین: تو واقعا به من علاقه داری؟یا به عنوان ی فن؟
جیمین: اگه دروغ بگی!.خودت میدونی و من..*حالت جدی*
جوری روم دراز کشیده بود که حتی نمیتونستم برگردم..
ات:اوایل از بی تی اس خوشم نیومد وقتی که تورو دیدم و با یونا دوست شدین منم از سر کنجکاوی ازتون تحقیق کردم همتونو شناختم و به عنوان بایسم تورو انتخاب کردم..
جیمین: خب.
ات: بعدش تو با من خیلی صمیمی بودی حتی اعضا هم با من بیشتر از یونا صمیمی بودین اما تو از یونا خوشت اومدو رفتی باهاش تو رابطه یونا از علاقه من به تو خبر داشت چون من رفیقش بودمو همچیو بهش میگفتم..
باد از اینکه تو باهاش رفتی اون نمیخواست قبول کنه ولی من اسرارش کردم چون اون نگران من بود..
جیمین: خب.
ات:بعدش اون میخواست ببینه که واقعا من عاشقت شدم یا نه برای همین گفت که باهات لب گرفته من باور نکردم برای همینم با تو جلوی همه لب گرفت..
جیمین: پس یونا هیچ علاقه ای به من نداره.
ات: نه نداره بعدش که فهمید من به تو علاقه دارم سعی کرد ازت جداشه تا به من اسیبی نرسه..اما بهت وابسته شد و برای اینکه نه خودش نابود شه نه من داره با الکس ازدواج میکنه و حتی دو هفته دیگه هم عروسیشونه..از طرفی اون با الکس بزرگ شده و حتی عاشقش..
و چون یونا زود عاشق میشه نمیخواست عاشق تو بشه که هم من اسیب ببینم هم خودش.
*گایز میدونم این پارتو ریدم ولی به بزرگیه خودتون ببخشید..پارت 13 رو هم ریدم😅😐*
پارت 12
ویو ات
سرم تو گوشی بود رو شکمم دراز کشیده بودم که دیدم یکی در میزنه گفتم: بیا تو
بعد از پنج مین کسی نیومد تو فک کردم صدامو نشنیده گفتم: بیا تو
بعد از دو مین صدای باز و بست شدن در اومد گفتم: جیمین تویی چیکار داری؟
هیچ صدایی نیومد داشتم میترسیدم..اخه من به جن و روح اعتقاد دارم و حتی خودمم چند بار دیدم برای همین میترسم..
میخواستم برگردم که یدفعه یکی پرید روم منم چون رو شکمم خوابیده بودم نمیتونستم ببینم کیه؟
ات: جیمیناا تویی؟
جیمین: اوهوم..
ات: چرا اینجوری میکنی؟ ترسیدم
جیمین: یسوال ازت میپرسم باید درست جواب بدی..
ات: چه سوالی؟
وایی داشتم سکته میکردم امیدوار بودم که هر سوالی میپرسه اون سوال رو نپرسه..که پرسید😐
جیمین: تو واقعا به من علاقه داری؟یا به عنوان ی فن؟
جیمین: اگه دروغ بگی!.خودت میدونی و من..*حالت جدی*
جوری روم دراز کشیده بود که حتی نمیتونستم برگردم..
ات:اوایل از بی تی اس خوشم نیومد وقتی که تورو دیدم و با یونا دوست شدین منم از سر کنجکاوی ازتون تحقیق کردم همتونو شناختم و به عنوان بایسم تورو انتخاب کردم..
جیمین: خب.
ات: بعدش تو با من خیلی صمیمی بودی حتی اعضا هم با من بیشتر از یونا صمیمی بودین اما تو از یونا خوشت اومدو رفتی باهاش تو رابطه یونا از علاقه من به تو خبر داشت چون من رفیقش بودمو همچیو بهش میگفتم..
باد از اینکه تو باهاش رفتی اون نمیخواست قبول کنه ولی من اسرارش کردم چون اون نگران من بود..
جیمین: خب.
ات:بعدش اون میخواست ببینه که واقعا من عاشقت شدم یا نه برای همین گفت که باهات لب گرفته من باور نکردم برای همینم با تو جلوی همه لب گرفت..
جیمین: پس یونا هیچ علاقه ای به من نداره.
ات: نه نداره بعدش که فهمید من به تو علاقه دارم سعی کرد ازت جداشه تا به من اسیبی نرسه..اما بهت وابسته شد و برای اینکه نه خودش نابود شه نه من داره با الکس ازدواج میکنه و حتی دو هفته دیگه هم عروسیشونه..از طرفی اون با الکس بزرگ شده و حتی عاشقش..
و چون یونا زود عاشق میشه نمیخواست عاشق تو بشه که هم من اسیب ببینم هم خودش.
*گایز میدونم این پارتو ریدم ولی به بزرگیه خودتون ببخشید..پارت 13 رو هم ریدم😅😐*
۹.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.