پارت17
فردا
كوك : ات كو پس
جيمين : … نميدونم
كوك: اتتتتتتتت
ويو ات
خب از اونجايى كه من مى دونم قراره چى بشه اين لباس سياه خوشگله رو هم بر مى دارم
اتتتتتت
واى اين كوك چقدر زر ميزنه
امدم وايسا تفنگم كو
باز شدن كمد
ايناهاشش
صداى در*
كوك: تفنگ براى چى
ات: يا خدا. يه وقتى در نزنى
كوك: گفتم تفنگ براى چى با داد
ات: تو چته من هر غلطى كه بخوام ميكنم جايى كه ميريم حضور دوباره ى من تو جمعه امكان نداره درگيرى پيشن نياد
كوك: من تفنگتو مصادره ميكنم
ات: هى پسش بده
روانى (زمزمه)
كوك: چى گفتى
ات: گفتم روانى چيه حالا مگه مى خواى چيكارم كنى
كوك: اينكارو
كوك داشت ميومد نزديكم با هر قدمش منم ميرفتم عقب تا خوردم به تخت و افتادم رو تخت كوك امد نزديكم و يهو دستامو بالاى سرم گرفت و محكم فشار داد و لباش رو كوبوند به لبام از شدت تعجب خشكم زده بود و لبام رو مي مكيد
ويو كوك
رفتم ببينم ات كجاست دم در اتاقش بودم خواستم در بزنم كه شنيدم گفت اينم تفنگم
و من سريع وارد اتاق شدم (بقيش كه خودتون ميدونيد)
محكم لبامو بهش چسبوندم و لباشو مِك ميزدم وقتى ازش جدا شدم گوشاش از شدت خجالت قرمز شده بود و منم كه كرم داشتم گوشاش رو گاز گرفتم و اون جيكشم در نيومد
كه يهو
جيمين : كوووووككك
ازش جدا شدم و از اتاقش رفتم بيرون و گفتم فعلاً ولت ميكنم
ات: توى توى حرومى
كوك: بيبى شنيدم چى گفتى بهتره مراقب حرفات باشى چون شب نميتونى در برى
ات: خجالت زياد*
برو به جهنم
جيمين : ات چقدر لفتش دادى
ات: ب..بخشيد
شوگا: خوبى
ات: اوم
جيمين : زياد ننوشيد و زود برگرديد كوك مخصوصاًتو مست نشو زياد
ات: هـ
هر دوى اونها پاشون رو تو مردابى گذاشته بودن كه نمى تونستم ازش بيرون بيان و هر چقدر كه تنهايى تلاش ميكردن بيشتر فرو ميرفتن
ولى ات مى دونست كه اين رابطه قرار نيست به خوبى تموم بشه
اون يا بايد خودش رو فداى عشقش ميكرد و غرق ميشد و يا كوك بايد اين كار رو ميكرد چون طنابى كه بهش وصله بايد پاره بشه تا نجات پيدا كنن
ات
سوار ماشين شديم و هيچ حرف نزديم تا زمانى كه به عمارت (مهمونى) رسيديم
باز سرنوشت تكرار شد و اون(ات)دوباره قدمى به جايى كه باعث نبوديش ميشه پا گذاشت
( منظور پا گذاشت به جمع مافيا ها)
ببخشيد ميدونم خيلى وقت بود كن نذاشته بود اميد وارم خوشتون امده باشه
بازم ببخشيد ادامش بزودى
كوك : ات كو پس
جيمين : … نميدونم
كوك: اتتتتتتتت
ويو ات
خب از اونجايى كه من مى دونم قراره چى بشه اين لباس سياه خوشگله رو هم بر مى دارم
اتتتتتت
واى اين كوك چقدر زر ميزنه
امدم وايسا تفنگم كو
باز شدن كمد
ايناهاشش
صداى در*
كوك: تفنگ براى چى
ات: يا خدا. يه وقتى در نزنى
كوك: گفتم تفنگ براى چى با داد
ات: تو چته من هر غلطى كه بخوام ميكنم جايى كه ميريم حضور دوباره ى من تو جمعه امكان نداره درگيرى پيشن نياد
كوك: من تفنگتو مصادره ميكنم
ات: هى پسش بده
روانى (زمزمه)
كوك: چى گفتى
ات: گفتم روانى چيه حالا مگه مى خواى چيكارم كنى
كوك: اينكارو
كوك داشت ميومد نزديكم با هر قدمش منم ميرفتم عقب تا خوردم به تخت و افتادم رو تخت كوك امد نزديكم و يهو دستامو بالاى سرم گرفت و محكم فشار داد و لباش رو كوبوند به لبام از شدت تعجب خشكم زده بود و لبام رو مي مكيد
ويو كوك
رفتم ببينم ات كجاست دم در اتاقش بودم خواستم در بزنم كه شنيدم گفت اينم تفنگم
و من سريع وارد اتاق شدم (بقيش كه خودتون ميدونيد)
محكم لبامو بهش چسبوندم و لباشو مِك ميزدم وقتى ازش جدا شدم گوشاش از شدت خجالت قرمز شده بود و منم كه كرم داشتم گوشاش رو گاز گرفتم و اون جيكشم در نيومد
كه يهو
جيمين : كوووووككك
ازش جدا شدم و از اتاقش رفتم بيرون و گفتم فعلاً ولت ميكنم
ات: توى توى حرومى
كوك: بيبى شنيدم چى گفتى بهتره مراقب حرفات باشى چون شب نميتونى در برى
ات: خجالت زياد*
برو به جهنم
جيمين : ات چقدر لفتش دادى
ات: ب..بخشيد
شوگا: خوبى
ات: اوم
جيمين : زياد ننوشيد و زود برگرديد كوك مخصوصاًتو مست نشو زياد
ات: هـ
هر دوى اونها پاشون رو تو مردابى گذاشته بودن كه نمى تونستم ازش بيرون بيان و هر چقدر كه تنهايى تلاش ميكردن بيشتر فرو ميرفتن
ولى ات مى دونست كه اين رابطه قرار نيست به خوبى تموم بشه
اون يا بايد خودش رو فداى عشقش ميكرد و غرق ميشد و يا كوك بايد اين كار رو ميكرد چون طنابى كه بهش وصله بايد پاره بشه تا نجات پيدا كنن
ات
سوار ماشين شديم و هيچ حرف نزديم تا زمانى كه به عمارت (مهمونى) رسيديم
باز سرنوشت تكرار شد و اون(ات)دوباره قدمى به جايى كه باعث نبوديش ميشه پا گذاشت
( منظور پا گذاشت به جمع مافيا ها)
ببخشيد ميدونم خيلى وقت بود كن نذاشته بود اميد وارم خوشتون امده باشه
بازم ببخشيد ادامش بزودى
۲.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.