*پارت چهارم*
و رو به برادر سوکجین گفت:و تو برادر توهم میای وگرنه به پدرت میگم تو گوشیت فیلم مستهجن داری
با شنیدن این حرف جیهوپ و جیمین هییییین بلندی کشیدن
جین گفت:کی گفته؟من از این فیلما ندارم تو گوشیم خواهر
جونگ کوک پوزخندی زد و گفت:هه!زرنگ خان!اونموقع که با تهیونگ تو خونه ما داشتین می دیدین هنذفری به گوشیت وصل نبود و من صدای فیلمو می شنیدم
جین سریع از جاش بلند شد و گفت:"بریم خواهر!بریم سریع تر این نامرد و پیداش کنیم"
و همه باهم از مسجد خارج شدن...یونگی که تازه از خواب بیدار شده بود با دیدن این منظره آهی کشید و مشغول انجام دادن کارهای تهیونگ و جین شد
همون لحظه صدای نامجون از داخل مسجد اومد:
"پسرم یونگی برایم طعام بیاور"
موقع نماز ظهر بود که جین و خواهرا با تهیونگی که حالا زیر چشم چپش یه بادمجون کاشته شده بود و لنگ میزد وارد مسجد شدن،جونگ کوک درمورد وضعیت با نامجون صحبت کرد که نامجون گفت:بیاید اول نماز بخونیم
موقع خوندن نماز بود برادرا تو صف اول و خواهرا تو صف آخر بودن،موقع سجده شد که سر یونگی که پشت نامجون بود به باسن مبارکش خورد
حاج آقا نامجون با صدای بلند گفت:الله اکبر
بعد از نماز نامجون دستی به ریشش کشید و گفت:خب!الان مشکل همتونو حل میکنم!اول از همه یادتون باشه که همیشه ایمان،تقوا و عمل صالح داشته باشین
یهو جیهوپ پرسید:ببخشید حاج آقا شکر تو کلامتون ولی من یعنی من و جیمین یه سوال داشتیم میشه بپرسم؟
با شنیدن این حرف جیهوپ و جیمین هییییین بلندی کشیدن
جین گفت:کی گفته؟من از این فیلما ندارم تو گوشیم خواهر
جونگ کوک پوزخندی زد و گفت:هه!زرنگ خان!اونموقع که با تهیونگ تو خونه ما داشتین می دیدین هنذفری به گوشیت وصل نبود و من صدای فیلمو می شنیدم
جین سریع از جاش بلند شد و گفت:"بریم خواهر!بریم سریع تر این نامرد و پیداش کنیم"
و همه باهم از مسجد خارج شدن...یونگی که تازه از خواب بیدار شده بود با دیدن این منظره آهی کشید و مشغول انجام دادن کارهای تهیونگ و جین شد
همون لحظه صدای نامجون از داخل مسجد اومد:
"پسرم یونگی برایم طعام بیاور"
موقع نماز ظهر بود که جین و خواهرا با تهیونگی که حالا زیر چشم چپش یه بادمجون کاشته شده بود و لنگ میزد وارد مسجد شدن،جونگ کوک درمورد وضعیت با نامجون صحبت کرد که نامجون گفت:بیاید اول نماز بخونیم
موقع خوندن نماز بود برادرا تو صف اول و خواهرا تو صف آخر بودن،موقع سجده شد که سر یونگی که پشت نامجون بود به باسن مبارکش خورد
حاج آقا نامجون با صدای بلند گفت:الله اکبر
بعد از نماز نامجون دستی به ریشش کشید و گفت:خب!الان مشکل همتونو حل میکنم!اول از همه یادتون باشه که همیشه ایمان،تقوا و عمل صالح داشته باشین
یهو جیهوپ پرسید:ببخشید حاج آقا شکر تو کلامتون ولی من یعنی من و جیمین یه سوال داشتیم میشه بپرسم؟
۵۱.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.