عاشق خدمتکارم شدم پارت ۲۲ فصل دوم
کوک : میدونم چی میخوای بگی.....من خیلی وقته میدونم که کار اون نبوده بعد از اینکه اون کارو با تو کردم همون روز کسی که بهم گزارش میداد باهام تماس گرفتو گفت اطلاعات اشتباه بوده واصلا کاره جین وو نبوده.....همونجا فهمیدم که از همون اولم بازنده ی این بازی خودم بودم......
بهش گفتم.....
ا/ت : متاسفم.....من نمیخواستم ناراحتت کنم....فقط میخواستم بدونی برادرم بیگناه در ضمن دیگه هم به این چیزا فک نکن الان مهم اینکه پیش همیم.....
کوک : ....... (لبخند زدن) بهتره دیگه غذامون رو بخوریم و گرنه سرد میشه.....
لبخندی بهش زدمو شروع به خوردن غذا کردم........ داشتم آب میخوردم که با حرفی که زد پرید تو گلومو شروع کردم به سرفه کردن.......
از زبان کوک :
همینطور که داشتیم غذا میخوردیم یهو گفتم.....
کوک : عروسی رو کی بگیریم.....
تا اینو گفتم آبی که داشت میخورد پرید تو گلوش..... نگران بلند شدم و به سمتش رفتم....آروم میزدم پشت کمرش و همزمان میگفتم.....
کوک : خوبی
ا/ت آ....آره بهترم
بعد از اینکه اینو گفت رفتم سرجام نشستم.....به صورتش که نگاه کردم خندم گرفت.... به خاطر سرفه صورتش مثل لبو قرمز شده بود.....
دوباره گفتم.....
کوک : نگفتی کی بگیریم....
ا/ت : چ...چی آ...آها خوب می..میگم که خیلی زود نیست.....
کوک : اگه از نظر تو بعد ۵ سال هنوزم زوده باشه پس بیشتر صبر میکنیم....
از زبان ا/ت :
بعد از این حرفش دوباره شروع کرد به غذا خوردن....
معلوم بود ناراحته.....خب احمق راست میگه دیگه بعد ۵ سال هنوزم زوده......برای اینکه دیگه ناراحت نباشه گفتم......
ا/ت : باشه قبول میکنم......
کوک : نمیخوام زوری قبول کنی......
ا/ت : کی گفته زوریه من فقط میترسیدم اتفاقات قبل تکرار شه و نتونیم باهم باشیم به خاطر همین گفتم زوده ( آخرش رو آروم گفت)
کوک : نگران نباش من همیشه پشتتم هیچ وقت تنهات نمیزارم حالا بگو ببینم هفته ی دیگه خوبه...
ا/ت : آره خیلی خوبه ( با لبخند و خوشحالی)
بعد از این حرفم خیلی خوشحال شد.....یهو صورتشو نزدیک صورتم کردو یه بوسه ی سطحی مهمونه لبام کرد.......
بهش گفتم........
ا/ت : خجالت بکش دیوونه نمیبینی در مکان عامیم....بیا خونه خودم تا تهش هستم........
تا اینو گفتم خنده ی بلندی کردو گفت.......
کوک : یعنی کشته مرده ی این خجالتتم......
لبخند عمیقی زدمو بهش نگاه کردم.....دوتامون محوه هم شده بودیم.....باورم نمیشد زندگی بالاخره روی خوشش رو بهم نشون داده بود امیدوارم این خوشی تا ابد همراهمون باشه.....
خب پارت بعدی پارت آخره
ممنونم از حمایتاتون💜
بهش گفتم.....
ا/ت : متاسفم.....من نمیخواستم ناراحتت کنم....فقط میخواستم بدونی برادرم بیگناه در ضمن دیگه هم به این چیزا فک نکن الان مهم اینکه پیش همیم.....
کوک : ....... (لبخند زدن) بهتره دیگه غذامون رو بخوریم و گرنه سرد میشه.....
لبخندی بهش زدمو شروع به خوردن غذا کردم........ داشتم آب میخوردم که با حرفی که زد پرید تو گلومو شروع کردم به سرفه کردن.......
از زبان کوک :
همینطور که داشتیم غذا میخوردیم یهو گفتم.....
کوک : عروسی رو کی بگیریم.....
تا اینو گفتم آبی که داشت میخورد پرید تو گلوش..... نگران بلند شدم و به سمتش رفتم....آروم میزدم پشت کمرش و همزمان میگفتم.....
کوک : خوبی
ا/ت آ....آره بهترم
بعد از اینکه اینو گفت رفتم سرجام نشستم.....به صورتش که نگاه کردم خندم گرفت.... به خاطر سرفه صورتش مثل لبو قرمز شده بود.....
دوباره گفتم.....
کوک : نگفتی کی بگیریم....
ا/ت : چ...چی آ...آها خوب می..میگم که خیلی زود نیست.....
کوک : اگه از نظر تو بعد ۵ سال هنوزم زوده باشه پس بیشتر صبر میکنیم....
از زبان ا/ت :
بعد از این حرفش دوباره شروع کرد به غذا خوردن....
معلوم بود ناراحته.....خب احمق راست میگه دیگه بعد ۵ سال هنوزم زوده......برای اینکه دیگه ناراحت نباشه گفتم......
ا/ت : باشه قبول میکنم......
کوک : نمیخوام زوری قبول کنی......
ا/ت : کی گفته زوریه من فقط میترسیدم اتفاقات قبل تکرار شه و نتونیم باهم باشیم به خاطر همین گفتم زوده ( آخرش رو آروم گفت)
کوک : نگران نباش من همیشه پشتتم هیچ وقت تنهات نمیزارم حالا بگو ببینم هفته ی دیگه خوبه...
ا/ت : آره خیلی خوبه ( با لبخند و خوشحالی)
بعد از این حرفم خیلی خوشحال شد.....یهو صورتشو نزدیک صورتم کردو یه بوسه ی سطحی مهمونه لبام کرد.......
بهش گفتم........
ا/ت : خجالت بکش دیوونه نمیبینی در مکان عامیم....بیا خونه خودم تا تهش هستم........
تا اینو گفتم خنده ی بلندی کردو گفت.......
کوک : یعنی کشته مرده ی این خجالتتم......
لبخند عمیقی زدمو بهش نگاه کردم.....دوتامون محوه هم شده بودیم.....باورم نمیشد زندگی بالاخره روی خوشش رو بهم نشون داده بود امیدوارم این خوشی تا ابد همراهمون باشه.....
خب پارت بعدی پارت آخره
ممنونم از حمایتاتون💜
۱۲۹.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.