رمان یک خاطره پارت دو
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یه_خاطره [🖤♥]
#پارت_² [🖤♥]
دیدم داره فیلم میبینه.
رفتم بالا سرش. اصلا هم نفهمید.
اینجوری باشه اگمن راحت ترورش میکنه. -–-"'
اومدم پایین و پشت سونیک.
یه جوری توی تلویزیون فرو رفته بود که از فرصت استفاده کردم.
یه لگد زدم توی سرش.
که با مبل پرت شد توی تلویزیون.
امی از در اومد تو.
سونیکو که تو تلویزیون دید هر چی دستش بود انداخت زمین.
منم سریع از صحنه فرار کردم توی اتاقم.
امی- خوبی سونیک؟
سونیک- خوبم ففط دستم در رفته.•-•''
روی تخت دراز کشیدم.
شروع کردم به خوندن کتاب....
یه صدا- شدو؟
«راوی داستان♦♠»
درحالی که شدو با چشمای بزرگ به صاحب صدا نگاه میکرد.
کتابشو انداخت زمین.
و داد زد: مااااااااااریــــــــاااااااااا!!!
سونیک سریع وارد اتاق شد.
سونیک- چی شده شدو؟
شدو- تو هم اینو میبینی؟ و به دیوار اشاره کرد.
سونیک-نه! چطور؟
شدو- هیچی.
نویسنده: میدونم شدو سوتی داد😂خودمم دوست نداشتم ولی باید اینجوری میشد. 😐😂
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یه_خاطره [🖤♥]
#پارت_² [🖤♥]
دیدم داره فیلم میبینه.
رفتم بالا سرش. اصلا هم نفهمید.
اینجوری باشه اگمن راحت ترورش میکنه. -–-"'
اومدم پایین و پشت سونیک.
یه جوری توی تلویزیون فرو رفته بود که از فرصت استفاده کردم.
یه لگد زدم توی سرش.
که با مبل پرت شد توی تلویزیون.
امی از در اومد تو.
سونیکو که تو تلویزیون دید هر چی دستش بود انداخت زمین.
منم سریع از صحنه فرار کردم توی اتاقم.
امی- خوبی سونیک؟
سونیک- خوبم ففط دستم در رفته.•-•''
روی تخت دراز کشیدم.
شروع کردم به خوندن کتاب....
یه صدا- شدو؟
«راوی داستان♦♠»
درحالی که شدو با چشمای بزرگ به صاحب صدا نگاه میکرد.
کتابشو انداخت زمین.
و داد زد: مااااااااااریــــــــاااااااااا!!!
سونیک سریع وارد اتاق شد.
سونیک- چی شده شدو؟
شدو- تو هم اینو میبینی؟ و به دیوار اشاره کرد.
سونیک-نه! چطور؟
شدو- هیچی.
نویسنده: میدونم شدو سوتی داد😂خودمم دوست نداشتم ولی باید اینجوری میشد. 😐😂
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۳.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.